هدایت شده از راحیل؛
بسیار کلنجار رفت با مرغابی‌ها و بعد با میخ‌ِ در ، هرکدام‌ می پرسیدند«چرا؟!» آرام‌می گفت«دلتنگ‌فاطمه‌ام» .