مداح: کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت دلتنگی‌اش برایِ رضا سینه سوز بود قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت با دستهای بسته فقط ناسزا شنید زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت دیشب صدای سرفه‌ی او تا سحر كشيد زنجیر بِینِ حلقه‌ی خود یک مریض داشت زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت او روی در شکسته و مادر به پشتِ در تشییع او به روضه‌ی زهرا گریز داشت بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت زندان هرآنچه داشت ویرانه نیز داشت با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت... سر بين طشت بود و حرامی کنارِ طشت نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت :حسن لطفي *ديدن دَرِ زندان باز شد ، چهار حَمّال روي يك تخته ي در،امام ما رو مي آوردند، با خودشون مي گفتند:چقدر اين بدن سنگينِ،اين همه سال تو زندان بوده،چقدر سنگين؟ روپوش رو كنار زدن ديدن غل و زنجير هنوز به دست و پاشه...جانِ عالم فداش... جارچي كنارشون جار ميزد: رافضي ها! بياييد بدن امام خودتون رو ببريد،هي صدا مي زد: "هذا امام الرافضه" اين امام از دين خارج شده هاست...بدن رو روي پل گذاشتن،چند روز نگذاشتن دست بزنن...اما موقع كفن و دفن كردن، كفن هاي نفيس آوردن...اي بي كفن حسين....* کیست این کشته که جان همه قربان تنش! خاک صحرا کفن و خونِ گلو پیرهنش نيزه را سرور من بسترِ راهت كردي شام را غلغه ي صبحِ قيامت كردي بر لب تشنه ات آن روز حکایت می کرد خاتمی را که در انگشت شهادت کردی اکبر و قاسم و عباس کجایند ، کجا عشق چون این همه را بردی و غارت کردی؟ *اما موسي بن جعفر،هلاكِ عمو جانش اباالفضلِ...* بر لب آبم و از داغ لبت می میرم هر دم از غصه ي جانسوز تو آتش گیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم @majmaozakerine