«عطرآلود» پر از حرف‌های نصفه و نیمه و غیرمنسجم است. اتفاقات ناگهانی که بعضا غیرمنطقی و غیرقابل باور هستند، سراسر فیلم را گرفته‌اند، درصورتی که می‌توان بخش‌های زیادش را حذف کرد و آب از آب تکان نخورد؛ مثل داستان طلا و آقای فرامرزی که اساسا فیلم و شخصیت را از ماجرای اصلی «عطر» دور می‌کند. در فیلم عنصر«عطر» پررنگ است و بارها این کلیدواژه تکرار شده است و هدف شخصیت است. گویی فیلمساز در تلاش بوده تا از عطر خاطرات و لحظات بگوید؛ این که هر لحظه رنگ و بوی خود را دارد. و به همین جهت تحول درونی در شخصیت ایجاد کند و فیلمی درونی بسازد اما متاسفانه خود فیلمساز به درون کاراکترش سفر نکرده است. می‌توانست قصه اینطور باشد که علی برای ایده عطر به درون خود سفر کند و در کشف و شهود به این نتیجه برسد که هرلحظه‌ای عطری دارد و باید آن بویید و آن را زندگی کرد و در پایان هم حس امید و آرامش را به مخاطب بدهد. اما «عطرآلود» نه فقط در انتقال حس آرامش، بلکه در انتقال هرگونه حسی حتی ترحم و دلسوزی به مخاطبش عاجز است. چرا که مدام از این شاخه به آن شاخه پریده و در این پریدن‌ها خبری از شخصیت‌پردازی و قصه‌پردازی منسجم نبوده است. برخلاف ریتم تند دقایق ابتدایی، ریتم کند نیمه دوم فیلم، مخاطب را خسته و کسل می‌کند. هرچقدر که رنگ و لعاب و بازی با نور و موسیقی و نمادین کردن اشیاء تلاش کنند تا مخاطب را نگه دارند، مخاطب به دنبال قصه است و وقتی آن را نیابد، کلافه می‌شود.نادیده گرفته شدن این حجم از حفره‌های فیلمنامه توسط کارگردانی که در فیلمنامه‌نویسی شهرت دارد، عجیب است. 📡 دبیرخانه جشنواره هنر آسمانی 🆔 @Honareasemani