🏴امشب شما هم روضه مادر بخوانید: 🍃لحظات پایانی: ◾ سلام الله علیها، به اسماء فرمود: باقیمانده حنوط پدرم را که در فلان موضع است بیاور. اسماء می‌گوید: وقتی امر را اجرا نمودم حضرت لباس خود را روی خویشتن کشید و فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم که هیچ و الا بدان که نزد پدر بزرگوارم رفته‌ام. ◾اسماء بعد از چند لحظه‌ای بانو را صدا زد، ولی جوابی نشنید، دوباره صدا زد: ای دختر محمد مصطفی، ای دختر بهترین مخلوق خدا ای دختر ... جوابی نگرفت. ◾در همین حال حسنین علیهماالسلام از راه رسیدند : اسماء! مادر ما چنین ساعتی به خواب نمی‌رفت؟! ⚫ حسن علیه السلام روی بدن مادر افتاد و پیکر مقدّس او را حرکت می‌داد و می‌فرمود: مادر جان! قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من تکلم کن! ◾حسین پاهای مبارک مادر را حرکت می‌داد و می‌بوسید و می‌فرمود: مادر جان! من فرزند تو حسینم. قبل از اینکه جان از بدنم مفارقت کند با من حرف بزن! ◾اسماء گفت: ای فرزندان پیامبر نزد پدرتان علی بروید و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه نمایید. حسنین علیهماالسلام از خانه خارج و به سوی مسجد روانه شدند، هنگامی‌که نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند. گروهی از صحابه به حضور ایشان آمدند و گفتند: برای چه گریانید؟! فرمودند: مادرمان ..... 🍂صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا🍂 🆔 @hudauniversity