دفترچه خاطرات گمشده :)
مامان داره به گلدون ها اب میده صدای جیر جیر در رو شنید و گفت : لورا تویی ؟ -بله مامان . نشستم روی مب
بعد مدرسه سریع رفتم خونه ، ناهار خوردم و بعد رفتم به کتابخونه هاول ، و موضوع رو براش تعریف کردم اونم چند تا  کتاب علمی بهم داد . بعد  دوباره رفتم تریتون . از چاه اومدم بیرون بچه تو خیابون نبودن چون ظهره به احتمال زیاد همه دارن استراحت میکنن میخوام برم پیش مد *مدگرل   اون چیزای زیادی دمورد نجوم میدونه شاید تو تریتون چیزای بیشتر درباره ی فضا کشف شده باشه ؟ خونه ی مد رو به یاد دارم . یه کلبه دوطبقه چوبی در میزنم *     مامانش درو باز میکنه مد رو کاناپه دراز کشیده بغلش هم اروناست  . -او لورا خیلی وقته ندیدمت خوبی ؟    -سلام خاله مرسی بله خوبم      -خداشکر بیا تو، مد اینجاست -مرسی         در رو بیشتر باز میکنه منم میرم داخل مد یه کتاب نجوم رو به روشه ، ارونا هم رو مبل بغلی نشسته و سرش تو کتابه مد- سلامم لورا           * سرشو بالا نمیاره ولی ارونا من و نگاه میکنه      ارونا-سلامم                 -سلام او دارید کتاب نجومی میخونید ؟        ارونا -بلی          -خوبه چون الان برای همین اینجام       مد بالخره سرشو میاره بالا-چی ؟ -یه مسابقه نجوم تو مدرسه برگذار میشه ، فرداست  منم میخوام یکم بیشتر از افراد توی زمین اطلاعات داشته باشم ارونا- او مدرسه مضخرف شما هم خوب شده هاا -حتی حرفشو هم نزن! خندم میگیره مدرسه ی ما و خوب تو یه جمله ؟       ارونا -خب پس چرا مسابقه نجوم گذاشتن ؟ -نمی دونم فکر کنم از کشورای دیگه یاد گرفتن ! *زدیم زیر خنده        مد-بیا اینجا بشین     ادامه میده خب میخوای یه دیده دیگه از فضا رو ببینی ؟               -معلومه که اره کتابشو داری ؟         مد-نه احمق یه چیز بهتر .. رصد خونه!        *وای خیلی زیاد ذوق کردم   -واقعاا؟ پشمام یعنی میتونم فضا از این سیاره ببینم!      مد-اره البته کتاباشو هم دارم ولی رصد خونه بیشتر میچسبه ارونا-پس شما اماده شین منم برم بقیه بچه هارو صدا بزنم -اوکیهه برو          ارونا میره بیرون * مد-خب برم حاضر شم بلاخره از رو کاناپه بلند میشه و کتابو هم بر میداره منم دنبالش میرم طبقه ی بالا ، اتاقش اونجاست   درو باز میکنه اتاقش پر عکسای ستاره هاست . کمدشو باز میکنه -خبب چی بپوشم ؟      نگاهی به تیپ خودم میندازم من یه پیراهن سبز پسته ای روی تاپ سفید تنمه شلوارم هم پارچه ای و سفیده . بعد نگاهی به کمدش میندازم خیلی مرتبه یه تیشرت گشاد سبز پسته ای میبینم و بهش اشاره میکنم -اینو بپوش و شبیه من شو        -باشه    اماده شد    بچه ها هم جلو در منتظر ما هستن همشون خیلی خوشگلن-سلام بچه ها چطورید ؟ ویلی- وقتی میخوایم بریم رصد خونه طبیعتا خوب میشیم میخندم*       بچه ها دوچرخه هاشونو اوردن قراره با دوچرخه بریم .  دوچرخه من دست یرینه ازش تشکر میکنم که دوچرخمو اورده اونم مثل همیشه مهربون جوابمو میده بعد سوار میشیم و به سمت رصد خونه میریم . نورمن مثل همیشه با سرعت خیلی زیاد دوچرخه سواری میکنه و هی وزنشو به سمت چپ و راست میندازه واقعا یجوری این کارو میکنه ، انگار هر لحظه دوچرخه از یه سمت میوفته.. میرابلم که همش تک چرخ میزنه قلب آدم میاره تو دهنش! part : 37