بالخره رسیدیم ، وای ظاهر بیرونیش که خیلی خوبه
سفیده و بالای ساختمون به صورت کُرویه که خب کلا همه ی رصدخونه ها همین شکلین :)
دورش پر گل و گیاهه و این خیلی خوبه
از مد میپرسم -هی مگه اجازه میدن ما بریم داخل ؟
-هی اسکلی ؟ از اونجایی که من اشناشونم پارتی داریم
میزنه زیر خنده .. بعد ادامه میده ولی فکر نکنم اینجا به دردت بخوره ! بیشتر مال کشف کردن و این چیزاست ، یه تالار کهکشان داخل همین کوچه هست ، اون خیلی خیلی بهتره برای یه دوره ی عادی -خب چرا نمیریم اونجا ؟
-چمیدونم فکر کردم خیلی ذوق برای رصد خونه داشتی برای همین گفتم بیایم اینجا
-اون تالار کهکشان دقیقا چی هست ؟ تو زمین از اینچیزا وجود نداره ! -وای فقط صبر کن که ببینی عاشقش میشی ، بریم اونجا ؟ -باشه خیلی ذوق برای اونجا هم دارم
به بچه ها میگیم که بریم یکم پایین تر اوناهم میان .
یه ساختمون بزرگ با سنگای خیلی قشنگه
ارتفاش خیلی زیاد نیست معمولیه ، دقیقا اندازه ی ۵ تا خونه چوبی رو هم .
جلوی در یه اقایی وایساده که به نظر مهربون میاد
میریم نزدیکش -درود به شما میخوایید برید داخل ؟
-بله اگه میشههه -پس بفرمایید درو باز میکنه
واقعا عجیبه یعنی پولی یا بلیطی نیست ؟ اگه همین چیز داخل سرزمین من بود که عمرا نیست کلی باید پول میدادیم تا بریم داخل .
شلوغ بود از همین اول شروع میشد، باور نکردنی بود خیلیی زیبا بود یه جور ماکت از ستاره ها و فضا درست کرده بود ن که خیلی خیلی طبیعه به نظر میرسید
زیر ماکتا کلی توضیح بود و کلی بنر و این چیزا هم چسبونده بودن . سقف شیشه ای بود و کلی تلسکوپ اونجا بود
و طبقه ی دوم کتابای علمی درباره ی این سرزمین و کلا فضا و اینا بود . میز و صندلی برای مطالعه کردنم بود
واقعا خیلی جای خوبی برای مطالعه بود ...
یه مامور برای توضیحاتی که نیاز داری و کمک کردن بهت هم بود *
-وای مددد اینجا فوق العادستتت -میدونستم خوشت میاد ارونا- اخه کیه که خوشش نیاد ؟
ویلی- عه کلی ماکت جدید و بنر جدید اوردن مد-خب علمشون پیشرفت کرده و اطلاعاتو در اختیار نا گذاشتم دیگه جیزه عجیبی نیست! *ویلی و مد همیشه باهم خیلی بحث میکنن این چیز عجیبی نیست *
ویلی-خب مگه چی گفتم ؟ منم همینو گفتم مد-نه تو تعجب کردی! چرا باید تعجب بکنی ؟ اگه لورا اینو میگفت بهش حق میدادم ویلی-وای خانم همه چیز دانو ببین میگه اگه لورا میگفت! اخه مگه لورا تا حالا اینجا اومده که بفهمه ماکتا عوض شدن ؟
مد -منظور این بود که حرف تو به اندازه ی اینکه لورا اینو بگه مضخرف بود ! ویلی میخواست ادامه بده که گلویلو پرید وست -یا ساکت میشین یا هردوتون باید برید بیرون ؟ باشه ؟
مد -من لورا رو اوردم اینجا پس ویلی میتونه بره بیرون
ویلی- لورا رو اوردی منو که نه! خودم با دوچرخم اومدم .. یه جوری میگه انگار لورا رو بغل کرده تا اینجا اورده
مد- ویلی ایده ی من بود !
دیگه نمیتونم تحملشون کنم وقتشه که وارد بحث بشم ؟
میخوام ساکتشون کنم که الیس حرف میزنه
-ساکت شید که هویجیااااا جو سنگینی شد ولی میرابل اهسته گفت -کله ی تو هوجیا اخه موهای اینا قهوه ای و مشکیه ولی بره تو نارنجیه!
بچه ها میخواستن با اصبانیت بپرن به میرابل که من زدم زیر خنده .
خمده های دیوانه بار و با دستام مد و میزدم *اگه کسیو نزنم شل میشم
مد-باشه لورا حالا دیگه انقدر نخند
من با خنده -اخه فازش خیلی خوبهه!
میرابل به نشونه ی افتخار سرشو خم میکنه و امیلی یدونه پس گردنی میزنه بهش
بالخره بحث تموم میشه و میریم که ماکتارو ببینیم
من یه دفتر دارم که توش همه چیزای به درد بخور رو مینویسم
#Raz_Daftarcheh part : 38