هدایت شده از کلمه سواء
2 از 3 در نگاه حضرت امام، دین با همه‌ی اصول و فروع‌اش خصلت سیاسی بودن را در ذات و جوهره خود دارا است نه آن‌که همه‌ی اصول و فروع دین بى اهمیت باشند و دین در همین امر سیاسی متمایز شده در جهان مدرن، خلاصه شود. این برداشت‌، وارونه کردن فرمایشات بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی و جفا به ایشان است. شاید بتوان حمایت مادی و معنوی برخی از اصحاب این نگاه، از شخصی، که به صورت آشکارا و نهان روی آنتن زنده علنا به رسول اکرم و ائمه اطهار صلوات الله علیهم فحاشی می‌کرد و به قول خودش همراهی‌اش با رهبر معظم انقلاب تنها به عنوان شاهی از شاهان ایران بود، را از میوه‌های طبیعی این رویکرد بدانیم. وقتی دین را به امر سیاسی فروکاست کنیم گسترش این پیامدها تا سرحد ایجاد بحران‌های معرفتی و اجتماعی ابدا جای تعجب ندارد. ایمان یا استضعاف؟ اصالت با کدام است؟ یکی از پربسامدترین شعارهای این جریان، ضرورت حذف دوگانه‌های فرقه‌گرایانه (به تعبیر ایشان) مانند: «سنی-شیعی» و «مسلمان-غیرمسلمان» و جایگزین کردن آن‌ها با دوگانه‌های فرادینی و فرامذهبی مانند «مستضعف-مستکبر» است و به خصوص این جایگزینی را هدف اصلی انقلاب اسلامی و بنیان‌گذار آن می‌خوانند. شکی در این نیست که نصرت مستضعفان و مبارزه با مستکبران و... از ارزش‌های دینی بسیار والا است. اما مسئله این است که کدام‌یک از این دوگانه‌ها اصیل و کدام‌یک تبعی است؟ دوگانه‌ی «مستضعف-مستکبر» اگر همانند دیگر ارزش‌های دینی و اخلاقی، داخلِ منظومه‌ی معارفی و حول محور ایمان فهم شود، یک گونه از لوازم و آثار معرفتی و اجتماعی را به همراه دارد و اگر مستقلا اصالت به خود استضعاف یا هر ارزش اخلاقی عرفی دیگری داده شود، گونه‌ی دیگری از لوازم و آثار را به همراه خواهد داشت. به نظر می‌رسد، جایگزین کردن ارزش‌های اخلاقی عرفی به جای اعتقادات، در حقیقت چیزی غیر از عرفی کردن دین نیست. و روشن است که ساحت فقیه بزرگی مثل امام خمینی قدس سره از چنین انحرافاتی مبرا است. بله، توجه مرحوم امام خمینی به مستضعفان جهان فارغ از دین و مذهب‌شان امری غیرقابل انکار است. اما این هرگز به معنای نگاه استقلالی ایشان به مفهوم استضعاف و یا تلاش برای جایگزین کردن آن با ایمان نبوده و نیست؛ بلکه در نظر ایشان، ادبیات مستضعف-مستکبر دریچه‌ای برای اتصال قلب‌های جهانیان به مبدأ هستی و عقاید حقه حقیقیه است. تاریخمندی دین هنگامی که با شعار «متوقف نماندن در تاریخ» روی اعتقادات برچسب «مسئله تاریخی» می‌زنیم و نتیجه می‌گیریم که پذیرش یا عدم پذیرش آن‌ها هیچ اثر مثبتی نه در اکنون ما دارد و نه در قیامت‌مان، باید این را بدانیم که اگر مبادی تاریخمندی دین را بپذیریم، مسئله در حدود غدیر و تبری از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام محدود نخواهد ماند، بلکه این مبنا بر هر اصل و فرع فقهی و کلامی قابل تطبیق خواهد بود و در این صورت هیچ چیز از شریعت باقی نخواهد ماند. فرهنگی و نسبی شدن دین یکی از جملاتی که در همین راستا گفته می‌شود این است که: «همه‌ی ما به دنبال یک حقیقت هستیم. اما تفاوت فقط در این است که ما نام آن حقیقت را علی نهاده‌ایم و دیگران ذیل نام‌های دیگری همان حقیقت را جستجو می‌کنند.» این رویکرد نیز همانند موارد پیشین در صورت پذیرش، به امامت و برائت محدود نخواهد شد بلکه چه بسا گفته شود: شیطان‌پرست و خداپرست هر دو به دنبال یک حقیقت هستند و تفاوت صرفا در نام آن‌ها خلاصه می‌شود. وحدت اعتقادی به جای اتحاد سیاسی و اجتماعی وقتی اعتقاد به دوازده امام صرفا به عنوان یک فضیلت حاشیه‌ای تلقی شود که اعتقاد یا عدم اعتقاد به آن نه تنها هیچ نقشی در تحقق ایمان ندارد، بلکه حتی در عدالت یا فسق نیز هیچ تأثیری ندارد، معنایی به جز دست کشیدن از مسلمات اعتقادی ندارد اگرچه خودمان آن را رواداری اجتماعی بخوانیم. پلورالیسم معرفتی با چاشنی نفی خاتمیت و نسخ ادیان یکی از کسانی که مدتی است به دنبال صورت‌بندی علمی این اندیشه است با استنادهای بی‌سابقه به قرآن کریم چنین می‌گوید که: «قرآن هرگز کسی را به مسلمان شدن دعوت نکرده است بلکه به جای دعوت به اسلام به توحید دعوت کرده.» ایشان مسلمان شدن را مصداق "فرقه‌گرایی" دانسته و فرقه‌گرایی را مساوق با خروج از دین خوانده است. اسلامی بودن انقلاب یعنی نه‌شیعی بودن آن هنگامی که اسلامی بودن انقلاب به معنای فراشیعی بودن آن تفسیر می‌شود و این تفسیر، مبنای سیاستگذاری نهادهایی قرار می‌گیرد که وظیفه‌شان تبلیغ اسلام ناب و مبارزه با انحرافات اعتقادی است، گفتمانی که بر پایه این اندیشه برساخته می‌شود لزوما در چارچوب باورهای شیعی نخواهد بود بلکه به صورت طبیعی این نگاه روح‌الادیانی لوازم معرفتی و اجتماعی خود را به همراه خواهد داشت. https://eitaa.com/kalame_sawa