🔆🔅🔆
#بصیرت ابوحمزه ثمالی 🔆🔅🔆
✍ روايت شده كه شخصى ابو جعفر نام وافد اهل خراسان بود و جماعتى از اهل خراسان نزد او جمع شدند و از او درخواست كردند كه اموالى و متاعى بود كه بايد به حضرت صادق عليه السلام برسد آنها را با خود حمل كند و براى آن حضرت ببرد با مسائلى كه بعضى استفتاء بود و پاره اى در مشاوره. ابوجعفر آن اموال و سؤ الات را با خود حمل كرده و حركت كرد چون وارد كوفه گشت منزل كرد و به زيارت قبر اميرالمؤ منين عليه السلام رفت ، ديد در ناحيه قبر، شيخى نشسته و جماعتى دور او حلقه زده اند. همين كه از زيارت خود فارغ شد به قصد ايشان رفت ديد كه ايشان فقهاء شيعه مى باشند و از آن شيخ استماع فقه مى كنند از آن جماعت پرسيد كه اين شيخ كيست ؟ گفتند: ابوحمزء ثمالى است . گفت من نزد آنها نشستم.
🔰 آن مرد خراسانى مى گويد در اين بين كه ما نشسته بوديم مردى اعرابى وارد شد و گفت : «جِئْتُ مِنَ الْمَديْنَةِ وَ قَدْ ماتَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام» ؛ يعنى من از مدينه مى آيم و جعفر بن محمّد عليه السلام وفات كرد! 🏴
💔ابوحمزه از شنيدن اين خبر وحشت اثر ، نعره زد و دو دست خود را بر زمين زد، آن وقت سؤ ال كرد از آن اعرابى كه آيا شنيدى كه كى را
#وصی خويش كرد؟
◽️ گفت : وصى خود را قرار داد، پسرش عبداللّه و پسر ديگرش موسى عليه السلام ، و منصور خليفه را.
◽️ ابوحمزه گفت :
#حمد خدا را كه ما را هدايت كرد و نگذاشت كه گمراه شويم !
🕯 «دَلَّ عَلَى الصَّغيرِ وَ بيَّنَ علَى الْكَبيرِ وَ سَتَرَ الاَمْرَ الْعَظيمَ» 🕯
◽️ پس ابوحمزه رفت نزد قبر اميرالمؤ منين عليه السلام و مشغول
#نماز شد ما نيز مشغول به نماز شديم ، پس من رفتم نزد او و گفتم : تفسير كن براى من اين چند كلمه كه گفتى .
💡 پس ابوحمزه تفسير كرد كلام خود را به چيزى كه حاصلش اين است كه
#وصیت منصور ظاهر است كه براى
#تقیه است كه وصى او را به قتل نرساند و فرزند كوچك كه امام موسى است با فرزند بزرگتر كه عبداللّه است ذكر كرد تا مردم بدانند كه عبداللّه قابل امامت نيست ؛ زيرا كه اگر فرزند بزرگ علتى در بدن و
#دین نداشته باشد مى بايد كه او امام باشد. و عبداللّه در بدن فيل پا بود و دينش ناقص بود و جاهل بود به احكام شريعت ، اگر او علتى نمى داشت به او اكتفا مى كرد، پس از آنجا دانستم كه امام موسى عليه السلام است و ذكر آنها براى مصلحت است.
#حدیث #امام_شناسی شهادت
#امام_جعفر_صادق علیه السلام
📚 منتهی الآمال / ج2 / ص218