استاد میرباقری - مهدی سلحشور1_97916038.mp3
زمان: حجم: 11.73M
بر نِی، سرِ حسین به‌دستِ سواره‌ای گاهی کند به محملِ زینب نظاره‌ای آنجا نشسته، غم‌زده، طفلی سه‌ساله است رنگِ پریده‌اش ز غمِ دل، اشاره‌ای ترسان گرفته دامنِ زینب که: عمه‌جان! دریایِ غم مگر که ندارد کناره‌ای؟! از آفتاب، لاله‌صفت چهره سوخته داغِ دلش مگو که ندارد شماره‌ای نیلی رُخَش ز سیلی و پایَش پُر آبله مجروح، گوش او ز پِیِ گوشواره‌ای از گریه‌اش کبابْ دلِ همرهانِ او هر گفته‌اش ز آتشِ حسرت، شراره‌ای محملْ  تکان چو می‌دهدش، یاد می‌کند از خیمه‌ای و کودکی و گاهواره‌ای تابِ سفر ندارد و راه است بس دراز خوانَد به گریهْ عمهٔ خود را که چاره‌ای دل نیست آن دلی که نسوزد به حالِ او دارد شرف به سنگدلان، سنگِ خاره‌ای شرم از شیون و از گریۀ ما کن، بس کن پشت و رویش نکن اینقدر، حیا کن، بس کن   با وضو مادر من شانه به مویش می‌زد موی سلطان مرا شمر رها کن، بس کن      @Javaher_Alhayat ─━━━•⊱✤᪥✤⊰•━━━─