┄┄┅═✧❁🍃✦🌺✦🍃❁✧═┅┄┄ 🔺بعد از آن به پادشاه گفت هر چند معالجات جسمانی نمودم نفعی بر آن مترتب نشد، 🔬 اکنون تدبیری نفسانی مانده، اگر از انجام آن نتیجه ای حاصل شود فبها؛ و الّا یاس کلّی خواهد بود . 🛁پس پادشاه را تنها به حمام برد و مقرر نمود که دیگری در نیاید. 🚿 و بعد از آن که حرارت حمام در بدن پادشاه مشتعل شد با کارد کشیده در برابر او آمد و انواع فحش زبان گشاد و گفت: ⛓تو فرمودی که مرا دست و پای بسته در روی آب اندازید و به اهانت چندین فرسخ راه بیاورند؟ ⚔من نیز الان به همین کارد از تو انتقام خواهم نمود ، پادشاه از نایره‌ی[آتش] غضب اشتعال یافت و بی اختیار از جای بر جست. 🔻 🔺محمد زکریا در حالی بیرون دوید و مکتوبی به یکی از خواصّ سلطان داد و به ایشان گفت پادشاه را بیرون آورید و به دستوری این جا نوشته ام عمل کنید✔️ 🐎 و در حال بر مرکب تیز رو سوار شد و از خراسان بیرون آمد. 🔺✔️ پس پادشاه را با همین طریق تدبیر کردند و صحّت کلّی یافت ؛ 💦چه مواد بلغمی که سبب مرض بود به واسطه ی حرارت غضبی و مدد حرارت حمام تحلیل یافت🛀 💌و بعد از آن هرچند پادشاه او را طلبید ملاقات ننمود و استعذار کرد که هر چه صورت شتمی[بدرفتاری] که واقع شد بنابر مصلحت علاج بود، 👑فامّا شاید که چون پادشاه تذکر آن بر خاطرش گران اید و از سلاطین به هیچ حال ایمن نتوان بود. منبع داستان[با اندکی تصرف] : کتاب طب و طبیب ص ۲۰ ┅─═ঊ✦✦❁2⃣ @Javaher_Alhayat ❁✦✦ঈ═──