#شعر_نوید
دل ميرود ز دستم، صاحبدلان خدا را / دردا که تشنه کشتند، سلطانِ کربلا را
آتش به خيمهي جان، از روي کين فکندند / در خاک و خون کشيدند، اولاد مرتضي را
بُغضِ علي چه کرده در سينههاي آنان / آن سينه، سينه نَبوَد، باشد چو سنگ خارا
نهر فرات بوسيد، دست عمو و آيا / توفيق بوسه دارد، لبهاي مقتدا را؟
ذکر لبش دمادم، مولاي، با برادر / از روي زين که افتاد، سر داد اين نوا را
اي مادر تو زهرا! هذا فراق بيني / بًَینی و بینک ای گل، أدرِک أخا، أخا را
دست و دو ديده و سر، يکجا نثار مولا / نازم وفا و عزمِ عباسِ باوفا را
پشتم شکست وقتي، از روي زين فتادي / رفتي، که ميتواند، بردارد اين لوا را؟
آبي به کس ندادند، حتي علي اصغر / همچون علي به چَه گو، اين ظلم و اين جفا را
صد بوسه زد پيمبر، بر حنجر حسين تا / خلقِ جهان شناسد، اين حجت خدا را
در دجله ي نگاهت، زينب به خون نشسته / با سنگ کين شکستند، پيشاني شما را
زينب چه ديده آنجا، با ديده ي تَحَيُّر / در نيلِ خون شناور، موساي هَل أتي را
آن کوه پر صلابت، با چشم پر ز حسرت / بيند که شمر بُبريد، حنجر، نه بل قفا را
در ناله و فغان اند، کروبيان بالا / سوزانده آه زينب، هم ارض و هم سما را
اين وادي نهايمن، اما نموده زينب / هم سجده ي وجوبي، خَرّاً و رُکَّعا را
ما دل شکستگانيم، اي عشق! شعله ور کن / از آتشش بسوزان، اين جان بي صفا را
هم ناله با ملائک، اشکي فشان برايش / قدري بده تسلي، اين جان مبتلي را
دل ميبرد ز دستم، زلفِ به خون خَضابَت / پُر کرده عطر مويت، صحراي نينوا را
داغِ تو دارد اين دل، اي يار بي نشانه / بودت تو را نشاني، جويم بگو کجا را؟
گمگشتهي تو اينجا، در خاک و خون فتاده / زينب بزن کناري، شمشير و نيزهها را
اي يوسف پيمبر! پيراهن تنت کو؟ / آنرا کفن بسازم، برتو، نه بوريا را
پيراهنت ربودند، عمامه ي تو گل را / يا رب چرا بريدند، انگشت حقنما را؟
اين صيد غرقهي خون، مزد رسالت او / يا رب نما تَقَبُّل، قربانِ مصطفي را
با حسرتي مُضاعف، با حالتي پريشان / رفتم و جا نهادم، آن جان سر جدا را
اي شمسِ حق نمايان!، تو کشتي نجاتي / اي نوحِ مُلکِ هستي! درياب ماسِوي را
اي زاده ي پيمبر، اي نور چشم مادر / تو پور مرتضايي، خاتم بده گدا را
مجلس صفا ندارد، بي يار مجلس آرا / هم خيزران بياور، هم رأسِ در طلا را
مظلومه بود اما، چون کوه پر صلابت / شرمي نما رها کن، اين قول بي بنا را
چشمي نديده حتي، يک تار موي زينب / پوشانده هالهاي نور، اعجوبهي حيا را
همچون علي سخنور، بيباک همچو مادر / زينب نموده رسوا، آن قوم اشقیا را
با کعب ني نزن بر، طفل سه سالهي ما / طشت طلا بياور، تا کم کني صدا را
محبوب حضرت حق، محبوب مادر توست / هر کس به احترامت، برپا کند عزا را
اشک عزاي مولا، آبِ حياتِ دين است / يک چشم سير مولا، مهمان نما تو ما را
داغ زيارتِ تو، مولا به دل نشسته / روزي تفقدي کن، اين شيخ بي نوا را
دردي به سينه دارم، گويم زبان بسوزد / مهدي بيا دوا کن! اين درد بي دوا را
اي آنكه دلغميني درد تو چاره دارد / زيرا خدا نهاده در تربتش شفا را
ما جيره خوارِ خوانِ، لطفِ مُدامِتانيم / چون کفتري مُقيميم، جَلديم اين سرا را
چشم اميد ما بر، لطف و کرامت توست / آقا عنايتي کن اين شعر بيبَها را
🌼شعر از: نوید نظری (خادم الزهرا سلام الله علیها)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال مشاوره رایگان حفظ آسان و ان شاء الله ماندگار
eitaa.com/joinchat/2899050579C04f729811b
جهت تقدیم کردن رایگان چندصد فایل پاورپوینت منبرقرآنی + صوت در خدمتتان هستم، ارتباط با بنده:
@Navidnazari
09356526290