#داوود
پنج مین بعد آقا محمد به رسول گف ک شروع کنه ...
#رسول
گلویی صاف کردم و شروع کردم : طبق تحقیقاتی ک درمورد سرنخ هایی ک بدست اوردیم فهمیدم ک قاتل نامرئی ما نام داره یعنی ملقب به زودیاک ست ...
بعد از هرقتلی ک انجام میده نامه ای به همراهش میزاره ...
این نامه ها شامل اسم و فامیل ، سن ، چگونگی به قتل رساندن فرد ، وسیله ای ک با استفاده از اون فرد رو به قتل رسانده و یه قسمت از روزمرگیش ک از کنار کدوم مامور پلیس رد شده و اونها حتی متوجهش نشدن ست ...
بعد این زودیاک نامه ها رو با بزاق دهان می چسبونه ...
این بزاق دهان برای هرفردیست ک به قتل میرسه ...
و مهم ترین چیزی ک فهمیدم این بود ک همه این قتل ها داخل جنگلی به نام خجیر اتفاق میوفته ...
#داوود
با دقت به صحبت های رسول گوش میدادم ک صدای آقا محمد بلند شد : برین آماده بشین برای مستقر شدن داخل این مکان و اما داوود تو بمون کارت دارم ...
همه چشمی گفتن و از اتاق خارج شدن و من مضطرب به آقا محمد چشم دوختم ...
[ ادامه دارد ... ]