🔻 دعوت به خروج از خطّ امام 1⃣چندی پیش آقای در مصاحبه با پایگاه اطلاع‌رسانی جماران، نکته‌هایی را دربارۀ وضع حاکمیّت مطرح کرد. ایشان در همان ابتدا، نظام را به « در رأی» و «لجاجت» و «عدم‌عقلانیّت» متهم نمود، امّا مشخص نکرد که این حکم را از چه رفتار یا رفتارهایی استنباط کرده است. از بندهای دیگر سخن ایشان این طور فهمیده می‌شود که همگان در قدرت حضور ندارند و حرف‌های دیگران شنیده نمی‌شود و نیروهای اصیل به حاشیه رفته‌اند و وحدت، مخدوش شده است. ازاین‌جهت، وی تصریح می‌کند که نظام از تفکّر ، فاصله گرفته است. تلخ و تأسّف‌بار این‌که اشارۀ ایشان به وجود «استبداد» در نظام، تکرار ادّعاهای اغتشاش‌گرانِ خیابانی است که شعار «مرگ بر دیکتاتور» سرمی‌دهند. 2⃣مطلب نخست، این است که چنین «کلّی‌گویی‌ها»یی، هیچ دردی را دوا نمی‌کند و هیچ گرهی را نمی‌گشاید. بیان «نسبت‌های کلّی» در عین گریز از ارائۀ «شواهد عینی» و «مصادیق مشخص»، نه فقط مخاطب را متقاعد و همراه نمی‎‌سازد، بلکه حاکی از «مواجهۀ عالمانه و منطقی» با مسائل نیز نیست. مخاطبی که این سخن را می‌خواند، بر اساس کدام «دلایل» باید این سخنان را بپذیرد یا نپذیرد؟ البتّه مطرح‌کردن «ادّعاهای بدون دلیل»، کارکرد تبلیغی و رسانه‌ای دارد و می‌تواند آنان را که ندارند، به چاله بیفکند. 3⃣ از اوایل سال۹۲ تصریح کرد که نسبت به «مذاکرۀ با آمریکا»، خوشبین نیست، امّا با وجود این، مجال مذاکره داد و در این راستا، دولت اعتدال‌گرا، هشت‌سال ایران را در مرداب اسیر کرد. این‌که رهبر انقلاب در عین بدبینی به مذاکره، با آن مخالفت نکرد، حاکی از «استبداد در رأی» و «لجاجت» است؟! «» نیز با وجود آن همه تأکید ایشان، سال‌ها در دولت اعتدال‌گرا پیش نرفت. «سند تحوّل بنیادین در نظام آموزشی» نیز به همین سرنوشت دچار شد و دولت اعتدال‌گرا از عملیاتی‌کردن آن شانه خالی کرد. این وضع، خاص دهۀ اخیر نبوده است، بلکه حتّی در دهۀ شصت و در زمان حضور نیز کسانی می‌کوشیدند انقلاب را از مدار اصلی‌اش خارج سازند. شخص و حلقه‌های اقماری‌اش همچون «مجمع عقلا» - که حسن روحانی در آن حضور داشت - همواره نقش «نیروی گریز از مرکز» را نسبت به انقلاب و نظرات شخص امام خمینی ایفا کردند؛ چنان‌که هم‌اینان در دورۀ پس از امام خمینی و در نسبت با رهبر انقلاب نیز به «نیروی تقابلِ پنهان» تبدیل شدند. با این ‌همه، رهبر انقلاب با اعجاب‌آور خویش، آنها را برتافت و طرد نکرد. واقعیّت‌های تاریخی‌ای از این قبیل، به‌روشنی نشان می‌دهند که چه نیروها و جریان‌هایی، گرفتار «استبداد در رأی» و «لجاجت» بودند. 4⃣، بر طردونفی تأکید ندارد، امّا از آن سو، نمیخواهد به بهای عبور از ارزش‌هایش، دیگری‌ها را در خویش بگنجاند. این منطق مکتوب و بیّنِ امام خمینی است -که آقای مرتضی جوادی برخلاف آن توصیه می‌کند- آنجا که امام می‌نویسد: "باید از تجربۀ تلخِ روی‌کارآمدنِ به‌ظاهر، «عقلای قوم» که هرگز با «اصول و اهدافِ اسلام»، آشتی نکرده‌اند گرفت که مبادا دلسوزی‌های بی‌مورد و ساده‌اندیشی‌ها، سبب مراجعت آنان به پست‌های کلیدی و سرنوشت‌ساز نظام شود. بعضی از تصمیمات اوّل انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهم به گروهی که «عقیدۀ خالص و واقعی به اسلام ناب محمّدی» نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که «تلخی آثارِ» آن، به‌راحتی از میان نمی‌رود. آنان به چیزی کمتر از «انحراف انقلاب از تمام اصولش»و «حرکت به‌سوی امریکا» قناعت نمی‌کنند. ما هنوز هم چوب «اعتمادهای فراوانِ»‌ خود را به «لیبرال‌ها» می‌خوریم. آغوش انقلاب، همیشه برای پذیرفتنِ کسانی‌که قصد خدمت دارند، گشوده است، ولی نه به قیمتِ «طلبکاری آنان از اصول»؛ که چرا شعار «نه‌شرقی و نه‌غربی» دادید؟! چرا «لانۀ جاسوسی» را اشغال کردید؟! چرا «مرگ بر امریکا» گفتید؟! چرا «جنگ» کردید؟! چرا نسبت به «منافقین و ضدّانقلاب»، حکمِ خدا را جاری کردید؟! تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به ‌دست «لیبرال‌ها» بیفتد(صحیفۀ امام، ج۲۱، ص۲۸۶). 5⃣«لیبرالیسمِ ایرانی»، گاه از سوی مهندس بازرگان و نهضت آزادی به‌صورت «ضدّانقلابی‌گری» و «آمریکامداری» و «سازش» جلوه‌گر می‌شود؛ و گاه از طرف هاشمی‌رفسنجانی و کارگزاران سازندگی در هندسۀ «عمل‌گرایی» و «فن‌سالاری» و «توسعه‌گرایی» نمایان می‌گردد؛ و زمانی از سوی محمد خاتمی و جبهۀ اصلاحات، جامۀ «سکولاریسم» و «روشنفکری شبه‌دینی» و «دموکراسیِ لیبرال» به تن می‌کند. اینان، «دیگری‌های ایدئولوژیکِ نظام» هستند که از قضا، همگی در قدرت رسمی بوده‌اند و سیاست‌های غلط خویش را یکی پس از دیگری به اجرا نهاده‌اند. اینک، زمانۀ «جوان مؤمنِ انقلابی» و «دولت انقلابی» است. آری،، تمام شده است. ✍ 🌐 @Khanetolab