دور از بغل تو،تموم دنیا به قفسه‌ی سینم فشار میارن؛ سقف آسمون رو سرم سنگینی میکنه؛ خنده ها و حرف ها هیچ کدوم حسی ندارن؛ انگار تو احساس بودیُ باقی چیزها انعکاس تو؛ انگار دنیا تو بودیُ باقی آدم‌ها یادآور عشق تو؛ منوببخش که علی‌رغم تمام دوری ها نمی‌تونم فراموشت کنم؛ ببخش‌ اگه هنوز منتظرمُ انگار هنوز اتفاقی نیافتاده؛ حتی بیشتر از قبل دوست دارم؛ چون تو اونقدر با دل من تو. گرفتی که روح من توی کالبد دیگه ای ردِوجودِتورو پیدا میکنه؛ شاید تک یک صحفه از کتابِ‌زندگیِ‌من بودی؛ و من همیشه روی همون صفحه میمونم؛ [ ] [ ]