مجروح و در بیمارستانی در تهران بستری بودم ، میخواستم به جبهه برگرددم ، پولی نداشتم و هیچ آشنایی نیز در تهران نداشتم که از او قرض بگیرم. عصر جمعه متوسل به امام عصر (عج) شدم و گفتم ، آقا جان ، در این شهر جز شما آشنایی ندارم. جمعیتی همان لحظات برای دیدار با مجروحین وارد بیمارستان شد. سیدی نورانی از میان جمع به سمت من آمد و یک کتابچه دعا به من داد ، ایشان به من گفت: این شما را تا جبهه می رساند !! وقتی این سید رفت کتابچه را باز کردم ، چند اسکناس نو داخل آن بود. به سمت جمعیت دویدم ، هیچکس از سید روحانی داخل جمعیت خبر نداشت! آن شب راهی اهواز شدم ، پول کرایه و شام و... دادم ، وقتی به جبهه رسیدم آن پول تمام شد... 🕊|🌹 @masjed_gram