#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
جشن تولد يكی از
#دوستامون بود😃☝️
تصميم گرفتيم
#با هم بريم و براش كادو بخريم🎁
بهش يكی از بهترين
#پاساژ_هارو برای خريد معرفی كردم که اونجا بريم😀
اما
#مخالفت كرد و ازم خواست كه بریم به يكی از همین مغازه های
#اطراف 🙁✌️
#وقتی رسيديم ديدم چهرش درهم رفته و
#سرش پايينه😞
ازش سوال كردم اتفاقی افتاده؟
گفت دلم ميگيره
#وقتی جوونا رو به این شکل ميبينم ...😔
ديدم نگاهش به
#اون سمت خيابون رفت ... چند دختر و پسر مشغول شوخی باهم و
#حركات سبكانه ای بودن😓
دستش رو روی شونه ام گذاشت وگفت
#بريم🚶🚶
داخل مغازه رفت #و سريع چيزی برای هديه انتخاب كرد و
#برگشتيم👌
توی ماشين سرش پايين بود و زياد
#حرف نميزد😞 مگر اينكه من باهاش صحبت ميكردم و اون
#پاسخ می داد ...
شب موقعی كه
#ميخواستيم به مهمونی بريم ناگهان جلوی در خونمون ديدمش😳 پرسيدم اينجا چيكار ميكنی؟من فكر
#ميكردم تو رفتی‼️
گفت من
#نميام‼️
ولی از طرف من
#هديه رو بهش بده🎁 و بهش تبريك بگو👌
ازش
#علت اينكار رو سوال كردم ،گفت شنيدم جايی كه
#تولد رو گرفته اند🎉🎈 مكان مناسبی برای شركت
#ما نيست☝️ ما آبروی
#حزب_الله و جوانان اين
#راهيم اونوقت خودمون نامش رو خراب كنيم؟!
#شهید_جهاد_مغنیه
🕊|🌹
@masjed_gram