[خورشید غایب ( مختصر نجم الثاقب ) تلخیص:حسین رضا استادی قسمت ۱۵ باب ششم: برخی از معجزات صادره از آن بزرگوار   علیّ بن سنان موصلی، از پدرش نقل کرده که گفت: «چون حضرت امام حسن عسگری علیه السلام به شهادت رسیدند، جماعتی از قم با اموالی که معمولاً می‌آوردند، وارد شدند وقتی به سامراء رسیدند و از آن حضرت سؤال کردند، به آنها گفتند که به شهادت رسیده گفتند: پس از او کیست؟ گفتند: جعفر، برادرش. سراغ جعفر را گرفتند، گفتند: برای تفریح بیرون رفته و شرب خمر می‌کند. گفتند: این صفت امام نیست. بعضی از ایشان گفتند: برویم و این اموال را برگردانیم به صاحبانشان. ابوالعبّاس محمّد بن احمد بن جعفر قمی گفت: صبر کنید تا جعفر برگردد و در امر او تفحّص کنیم. چون برگشت، داخل شدند و سلام کرده و گفتند: ای سیّد! ما اهل قم هستیم و اموالی برای سیّد خود، ابومحمّد عسکری علیه السلام آورده ایم. گفت: تحویل نمایید گفتند: ما هروقت که مال‌ می‌آوردیم، سیّد ما می‌فرمود که همه مال فلان مقدار است؛ از فلان این مقدار و از فلان آن قدر، تا آن که تمام نام‌های مردم را می‌برد و می‌فرمود که بر نقش مُهر کیسه‌ها چیست. جعفر گفت: دروغ می‌گویید! و بر برادرم می‌بندید چیزی را که نمی کرد؛ این علم غیب است. آن قوم چون سخن جعفر را شنیدند به هم نگاه کردند. پس گفت: اموال را بردارید به نزد من آرید! گفتند: ما آن را از سیّد خود، حسن علیه السلام دیده بودیم؛ اگر تو امامی، آن مال‌ها را برای ما وصف کن، و گرنه به صاحبانش برمی گردانیم! جعفر، مبهوت شد و جوابی نیافت، چون از بلد بیرون رفتند، پسری به نزد ایشان آمد که نیکوترین مردم بود در صورت، پس ایشان را صدا کرد که: ای فلان، پسر فلان! و ای فلان، پسر فلان! مولای خود را اجابت کنید. گفتند: تو مولای مایی؟ گفت: معاذ اللَّه! من بنده مولای شمایم؛ بروید به نزد آن جناب! گفتند: با او رفتیم تا آن به خانه مولای ما، امام حسن علیه السلام وارد شدیم پس فرزند او قائم را دیدیم که بر سریری نشسته، که گویا پاره ماه است، وجامه سبزی پوشیده بود؛ سلام کردیم بر آن جناب، و سلام ما را جواب داد. آن گاه فرمود: همه مال، فلان قدر است و مال فلان، چنین است، و پیوسته وصف می‌کرد تا آن که جمیع مال را وصف کرد، و وصف کرد جامه‌های ما را، و سواری ما را، و آنچه با ما بود از چهارپایان. پس افتادیم به سجده برای خدای تعالی، و زمین را در پیش روی او بوسیدیم؛. آن گاه سؤال کردیم از هرچه می‌خواستیم و او جواب داد. اموال را تحویل دادیم ، و ما را امر فرمود که دیگر چیزی به سامراء حمل نکنیم تا برای ما شخصی را در بغداد منصوب فرماید که اموال را به نزد او حمل کنیم، و از نزد او، توقیعات بیرون بیاید. پس، از نزد آن جناب مراجعت کردیم و بعد از آن، اموال حمل می‌شد به بغداد، نزد کسانی که حضرت منصوب کرده بود، و بیرون می‌آمد از نزد ایشان، توقیعات». 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea