📌 بیقرار تو ...
🔹 بچهاش تومور مغزی داشت، توی آیسییو بستری بود. مادر پشت شیشه، بست نشسته بود. از آب و غذا افتاده بود و با تمام وجودش دعا میکرد، سوز دعاش جور دیگهای بود. هیچ چیز نمیتونست آرومش کند جز خبر سلامتی بچهاش..
🔸 متأثر شدم. با خودم گفتم: تا حالا اینجوری عاشق امام زمانت شدی؟ تا حالا اینجوری برای اومدنش دعا کردی؟ تا حالا اینجوری مضطر شدی تا خبری از امام غریبت بیاد؟
کاش ما هم مثل اون مادر، معنی انتظار رو میفهمیدیم.
📖
#داستانک
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran