●●●●
●●●
●●
●
🌿بسم رب الشهدا و صدیقین🌿
#قسمت_پنجم
- چاکرتم عموجون!بفرما.☺️
- مجید! داریم به عملیات نزدیک میشیم، ترسیدی؟
- نه عموسعید!ترس چی! داش مجید و ترس؟!😉
- مجید جون! عجیب امشب ساکتی،من مجید به این آرومی رو تا حالا ندیدم. نمیدونم چرا،چه خبر شده که داداش مجید ما رو آروم کرده؟
- نه عمو سعید،چیزی نیست. خیالتون راحت.
مجید این را گفت و ادامه داد:
- راستی حاجی!نمیدونم با این دردسری که برا خودم درست کردم، چیکار کنم؟😔
عمو سعید یک آن جا خورد،پرسید:
- چی داری میگی؟دردسر چی؟😳
مجید به جای جواب ،آستینش رو بالا زد. روی دستش
#خالکوبی عجیبی بود.
عموسعید تا به حال ندیده بود.
شنیده بود بین بچه ها، کسی هست که خالکوبی داره،اما فکرش رو هم نمیکرد اون آدم ،مجید باحال و
#بامرام باشه.
-هیچی مجید جون،کاری نمیخواد بکنی!
- نمیدونم چیکار کنم. آبروم رو برده.😔
- ناراحت نباش ، خداوند توبه پذیره ،خدا میبخشه،اگه نبخشیده بود که اینجا نبودی،مدافع حرم نمیشدی.💔
قدر جایی رو که هستی بدون. اصلا فکر این رو که خداتورو نبخشیده ،نکن.
چرا انقدر خودت رو اذیت میکنی؟!
#ادامه_دارد....
#کتاب_مجید_بربری
#شهید_مجید_قربانخانی
@Majid_ghorbankhani_313