مانیفست - داستانک
#هزار_و_یک_شب ۶۹ #نورالدین_و_شمس_الدین 👈 ق ۱۷ 🚩هنوز ساعتی نگذشته بود که مأموران شمس الدین را دست بس
۷۰ 👈ق ۱۸ 🚩 چون کاروان به سرزمین مصر رسید، یک هفته هم در آنجا مراسم جشن و سرور و شادی به خاطر عروسی سلطان سعيد مصری با ملکه سمانه سودانی برقرار بود. چون خبر مراجعت سلطان سرزمین مصر به همراه عروس زیبای سودانی، به وسیله زبده سواران، سه روز زودتر از ورود سلطان به امیر شمس الدین وزیر اعظم رسید، وزیر دستور داد، تمام شهرهای مسیر راه سلطان را آذین بستند. چون شاه داماد و عروس به پایتخت رسیدند، خنیاگران نواختند و سرود خوانان خواندند ، پسران پایکوبی کردند و دخترکان مسیر ایشان را گل افشاندند. تا دروازه شهر، هما و همایون به همراه امیر شمس الدين و همراهان بسیار به پیشواز رفتند ، زمین ادب بوسیدند و شرف حضور یافتند. امیر شمس الدين، همان جا به معرفی همایون نزد سلطان پرداخت و سلطان نیز همایون را آنچنان که شایسته بود نواخت. هما نیز ندیمه مخصوص سمانه، ملكه مصر گردید. بعد از یک هفته، امیر شمس الدين دست همایون را گرفت و به بارگاه سلطان برد و برای ادای احترام این دو بیت را خواند: کسی که روی تو بیند، نگه به کس نکند ز عشق سیر نباشد زعيش بس نکند درین روش که توئی پیش هر که بازآیی گرش به تیغ زنی روی باز پس نکند و سپس ادامه داد: - بزرگواری سلطان در آن حد بود که جسارت مرا نادیده گرفت و خلعت وزارت را دوباره بر قامت من که عمر خود را در راه خدمت به این خاندان صرف کرده ام پوشاند. اما ای سرور شایسته و ای رهبر بایسته، باید بدانید که عمر من به پایان رسیده و چراغ زندگی ام سوسو زنان گشته است. کار وزارت دربار عظیمی چون دربار پرشوکت سرزمین مصر، نیروی جوان و عزم متین و رأی وزین می خواهد. اینک من خدمتگزار، برادر زاده خود که وزیرزاده ای دانشمند و جوانی اندیشمند است را حضورتان معرفی کرده و خود من هم تا زنده هستم در زیر سایه شما و در خدمت این جوان شایسته از خدمت و مشاوره و رایزنی کوتاهی نخواهم کرد. چون سلطان پیشنهاد شمس الدين را پذیرفت، همان روز همایون به عنوان وزیر اعظم دربار مصر به همگان معرفی شد و سیل تبریک و تهنیت به جانبش روان گشت ، از جمله هما دختر دانا و هوشمند شمس الدین و همسر فهمیده همایون وزیر نیز، همان گونه که عرض کردم نديمه مخصوص سمانه ملکه سرزمین فراعنه شد. هنوز چند ماهی از صدارت و وزارت همایون نگذشته بود که امیر شمس الدين از دنیا رفت و برای دخترش هما، سی هزار دینار زر سرخ و سی باغ پر از میوه و سه مزرعه حاصلخیز به ارث گذاشت. بعد از مراسم چهلم درگذشت امیر شمس الدين، روزی از روزها هما به همایون گفت: - شنیده ای که سالیانی حدود بیست سال پیش، بین دو برادر به خاطر میزان مهریه فرضی دختر برادر بزرگتر اختلاف در گرفت و برادر کوچکتر قهر کرد و ترک دیار خود نمود؟ اکنون من، دختر آن برادر بزرگتر، تمام ارثیه خود که به همان میزان سی هزار دینار زر سرخ و سی باغ و سه مزرعه می باشد را به تو که شوهر گران قدر و پسر عموی ارزشمندم و فرزند آن برادر کوچکتر هستی می بخشم. و باز هم از عجایب روزگار آنکه ، سمانه و هما نیز در یک زمان از شوهران خود باردار شدند. سمانه، دختر پادشاه سودان برای همسرش سلطان سرزمین مصر پسری به دنیا آورد که نام فرزند را فاروق گذاشت. هما نیز دختری زیباتر از خود را برای همایون زائید که نام او را فروغ نهادند. جالب آنکه وقتی سلطان سرزمین مصر، به دیدار همسر همایون آمد و فروغ نوزاد را در آغوش گرفت، گفت: - من از هم اکنون دخترت فروغ را برای پسرم فاروق خواستگاری می کنم ، به شرطی که تو مانند عمویت شمس الدین مرحوم مهریه سنگین نخواهی که من ناگزیر به قهر کردن و ترک دار و سرزمین خود بشوم! فروغ و فاروق با هم بزرگ شدند و سال ها به سرعت برق گذشت. آری، بیست و پنج سال که گوئی آن ربع قرن، فقط ربع ساعتی بود و سلطان سرزمین مصر هنوز در قید حیات بود که فاروق را به جای خود بر تخت سلطنت نشاند و فروغ نیز ملکه سرزمین مصر شد. لازم است اضافه کنم ، در آن موقع فروغ و فاروق نیز صاحب پسری چهار ساله بودند. اگر مردمان سرزمین مصر اکنون تاریخ سی قرن پیش مملکت خویش را ورق بزنند، به نام پادشاهی بر می خورند که فؤاد دوم نام داشت و فرزند فروغ و فاروق ، نوه هما و همایون و نتیجه نورالدین و شمس الدين بود؛ شمس الدینی که بر سر در عمارتش، این سه بیت را نوشته و حک کرده که تا قرنها باقی بود: برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم برخیز تا طریق تكلف رها کنیم دکان معرفت به دو جو پر بها کنیم سیم دغل خجالت و بد نامی آورد خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم و چون قصه به پایان رسید، هم سلطان را خواب در ربود و هم داستان نورالدين و شمس الدین به پایان رسید و هم شهرزاد لختی در اندیشه ماند که فردا شب سلطان خویش چه قصه ای را ساز کند. پایان داستان بعدی بهترین داستان جهان🌺 شایان گوهری🌺 از فردا تقدیم میشه 🚩 @Manifestly