🔹ادامهٔ پُست قبلی: «چرا ازدواج نکردی؟» (۳) ۱۳. خانم مرجان، ۳۰ ساله گفته است: «دلیل تجرد من نیافتن عشق حقیقی است. اگرچه تا به حال خواستگارهایی با شرایط مطلوب اقتصادی داشته‌ام، اما هیچ‌یک از نظر حسی برایم مطلوب نبوده‌اند». ما «عشق حقیقی» را قبول داریم؛ حتی آن را توصیه هم می‌کنیم. زندگی مشترک، بدون عشق و محبت و احترام، ضعیف است، اما: ۱. عشق آتشین، با عشق حقیقی یکی نیست. برای ازدواج، عشق حقیقی در حد معقول و پسندیده، لازم است، اما عشق آتشین «پایدار»، اندک است. ما بر پایدار بودن تأکید داریم. بیشتر عشق‌های آتشین، پایدار نیستند، نوسان‌های شدید دارند و زوال‌پذیرند. ۲. عشق حقیقی، بر پایه‌هایی استوار است و دارای معیارهای عقل‌پسند و شرع‌پذیر و البته دل‌نواز است. ۳. عشق حقیقی، معمولاً ناگهانی پدید نمی‌آید و پیشینه و پشتوانة معقول دارد. شما مرجان خانم! بر عشق آتشین چشم بپوشانید و معیارها و ملاک‌های معقول را برای خود معین کنید، آنگاه به خواسته‌تان می‌رسید. ۱۴. آقای حسن، ۲۵ ساله، گفته است: «خانواده، حامی من است و مشکلی از نظر مالی وجود ندارد؛ اما چون خود را آماده برای ازدواج نمی‌بینم، ازدواج نکرده‌ام». مسئله همان مسئلهٔ آقارضای ۲۵ سالهٔ شمارهٔ ۹ است. راه‌حل مسئله‌مان نیز همان راه‌حل است؛ دقیقاً. ۱۵. آقای احمد، ۲۷ ساله، گفته است: «بالا بودن سطح توقعات خانواده‌ها». بلی؛ خویشتن را آدمی ارزان فروخت! پاسخمان به احمد عزیز، همان پاسخ به آقارضای ۴۷ ساله است؛ و نیز آقاحسین ۳۰ ساله. راه‌حل تفصیلی مسئله‌مان را در کتاب «جوانان و انتخاب همسر» بخوانید. ۱۶. خانم ریحانه، ۲۵ ساله، گفته است: «دلیل ازدواج نکردن این است که شخص مورد اعتماد را پیدا نکرده‌ام که بتوانم به او تکیه کنم». فانتزی‌های ذهنی بسیاری از جوانان، به ویژه دخترانمان، شبیه به هم است. این فانتزی‌های کلیشه‌ای، به کار رمان و فیلم هندی و فیلم فارسی می‌آید، نه به کار زندگی عاقلانه. ریحانه‌خانم! مسئلهٔ شما مانند مسئلهٔ شیوا خانم شمارهٔ ۱۰ است. به دخترمان ریحانه‌خانم می‌گوییم: ۱. چرا؛ پسران قابل‌اعتماد کم نیستند. ۲. واقعیت‌های زندگی این‌چنانی را بپذیرد. ۳. خواستگارتان را بدون مشاوره با مشاوری دانا و توانا، رد نکنید. ۴. نگذارید دیر شود. ۱۷. آقای محسن ۲۴ ساله، گفته است: «می‌خواهم اول به آرزوهایم که مهم‌ترین آن‌ها ازدواج خواهرم و خرید خانه است، برسم و بعد ازدواج کنم». این آرزوها پایان ندارند؛ پس از ازدواج خواهر و خرید خانه که آقای محسن را ۳۴ ساله می‌کند، نوبت به خرید اتومبیل می‌رسد، سپس تکمیل تحصیلات علمی و سپس توسعة شغل و این رشته، سر دراز دارد. بلکه سر این رشته، ناپدید است. محسن جان! آفرین بر شما که در فکر ازدواج خواهرتان هستید؛ اما خواهرتان نیز دوست دارد برادرش داماد شود. خریدن خانه نیز یک دهه از عمرتان را مصرف می‌کند. آرزوی ازدواج خودتان و آرزوی ازدواج خواهرتان را کنار هم بگذارید؛ منافاتی ندارد. خرید خانه را برای دوران عقد بگذارید تا با همسرتان، خانهٔ دلخواه هردو را انتخاب کنید. ازدواج را در ردیف سوم یا چندم نگذارید؛ آن را به ردیف اول بیاورید. 🔹ادامهٔ مطلب را در پُست بعدی بخوانید. 📌برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید: 🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1