از‌مهدی‌بگو...🍂🌼 🖇📚خاطره‌ای از فائزه کوچولو فال فروش بهشت زهرا که شهید مهدی ذاکرحسینی به او کمک می کرد. برایم خیلی دفتر 📚خریده بود همه دفترها جلد رنگی و قشنگی داشت☺️ چون مامانم مریض بود نمی‌توانست برای دفتر و لوازم تحریر قشنگ بگیرد 😔 عمو مهدی همه را برایم خریده بود و گفت از این ها مراقبت کن که اسراف نشود.☝️ گفتم اسراف چیه؟!🤔 گفت اسراف:یعنی اینکه الان من باید برم سر کار و تو اینجا مخ منو کار گرفتی😂😂 خندیدم😅 دستی به روی سرم کشید و گفت زودتر برو منم باید برم.👋 گفتم عمو مهدی کی برمیگردید گفت هر وقت کارنامه ات را بگیری برمیگردم. من هنوز منتظرم تا عمو مهدی بیاد ده تا کارنامه گرفتم ولی هنوز نیومده.😭💔 @Modafeaneharaam