مدافعان حرم 🇮🇷
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی* * #نویسنده_غلامرضا_کافی* * #قسمت_پنجاه_یکم مجید یک داستان
* * * * * حاجی گفت: باهاشون برخورد بعد هم بیارشون پیش من. رفتم سراغ شان توپ و تشر زدم و تهدیدشان کردم اوقات تلخی نشان دادم .بعد هم بردمشان پیش حاج مجید .حاجی چیزی بهشون نگفت .توپ و تشر هم نزد. فقط خیلی آرام و دور از انتظار پرسید: _چرا رفتین؟ یکی‌شان که بچه کوار بود گفت :حاجی این تیربارچی عراقی تا صبح پارس میکند و نمی گذارد ما یک چرت بخوابیم دم صبح می خوابد. ما هم تصمیم گرفتیم نفله اش کنیم الحمدالله موفق شدیم. _خوب حالا چه خبر از آن طرف؟ _ یک کانال است که جاده را دور زده است و یک بریدگی از آن منشعب می‌شود تا سر ارتفاع ، سنگر کمین هم در کنار نفربر سوخته ایجاد کردند که شبانه فعالیت می کند. بخاطر گرمای ظهر و اینکه شبها بیدارند همه خواب بودند و ما بر سرشان فرود آمدیم و در همین کانال اصلی درگیر شدیم خیلی از شان کشتیم اما چون تعدادشان زیاد بود مجبور شدیم فرار کنیم. اول یک نارنجک هول دادیم داخل سنگر تیر کنار تیربار چی شب کار که در گرمای ظهر مثل مشک وا رفته بود .بعد هم یکی یکی با لباس زیر و عرق گیر آمدن به جنگمان .. اینکه خلاصه اینکه خیلی اطلاعات دادند و به کار ما آمد و برای عملیات آن شب به دردم نخورد اما آن روز حال مجید غیر عادی بود حتی از برخوردش با این دو تا بسیجی معلوم شد. نتوانستم مجید را بشناسم مجید حقیقت بزرگ وجودش را در لفافه شوخی و مزاح پنهان کرده بود طوری که خیلی ها اشتباه می کردند. تعریف نارسای من از اوست زیرا واژه نمی یابم. 🌹🌹🌹🌹 خواهش و التماس مرا که دید راضی شد. خدا رحمت کند حاج محمد ابراهیمی را مسئول مخابرات لشکر فجر،شوخی هم کرد سر به سرم گذاشت و گفت: _چشم نخوری، سر خور خوبی هستی ..همین یکی دیگه مانده است اگه قصد کرده ای بسم الله» من دلم را گرو کرده بودم. شوخ بود. شیرین کار بود. یک حالت ملامتی هم داشت .باطنش را خوب معلوم نمی کرد. دستش را رو نمی کرد .چیزهایی داشت که پیش خودش بود برای خلوت هایش ،برای ساعتهایی که در زمان نمی گنجید . به دنبال یک چیزی میگشتم که مقداری از همه خوبی های جبهه پیدا می‌شود .اما راضی ام نمی کرد دنبال تنوع و تحول بودم. هم در گردان هم در مقر تاکتیکی و هرجا که میشد دنبال معنویت نهفته ای بودم که در ضمیر دریایی خیلی از آن بحر در کوزه ها مثل مروارید عمان ته نشین شده بود و هر از گاهی برق میزد تا خیره چشم هایی مثل من راه گم نکنند •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•* @Modafeaneharaam