عشق به باکری و خرازی
حاج احمد خوشاخلاق بود. تقریباً با همه فرماندهان لشکرها دوست بود، اما با چند نفر رفیقتر بود. هر وقت دلش میگرفت، پیش آنها میرفت که سبک شود. یکی از آنها مهدی باکری بود.
داستان وداع تلخ احمد با آقا مهدی را اکثر رزمندگان میدانند که چگونه در عملیات بدر این دو بزرگوار از هم جدا افتادند.
شهادت آقا مهدی خیلی حاج احمد را آزار میداد. شاید از آن موقع، روح او هم آماده پرواز شد، اما تقدیر الهی بر این قرارگرفته بود که احمد کاظمی چند سال بعد از جنگ تحمیلی هم زنده بماند و اقدامات ارزندهای برای سپاه پاسداران و امنیت کشور انجام دهد.
هر وقت او را میدیدم و حرف مهدی باکری پیش میآمد، چشمانش پر از اشک میشد و میگفت: حاج صادق، دعا کن خداوند شهادت را نصیبم کند و به دیدار مهدی بروم.
حاج احمد به حاج حسین هم خیلی علاقه داشت. جایی خواندم که وصیت کرده بود او را کنار مقبره خرازی دفن کنند، چون معتقد بود که آرامگاه خرازی یکی از درهای ورود به بهشت است.
حاج احمد خودش آدم مخلصی بود، اما اخلاص و ایثار را در وجود خرازی میدید و به او غبطه میخورد. احمد بارها در کنار خرازی در یک محور جنگیده و شجاعت و مردانگی او را به چشم دیده بود. آنها از اولین فرماندهانی بودند که در عملیات بیتالمقدس وارد خرمشهر شدند و نوید فتح و ظفر را به آقا محسن دادند.
@Modafeaneharaam