خاطره پرده سوم
می خواهند تابوت را باز کنند تا خانواده با فرزند شهیدشان دیدار کند و چهره او را زیارت کنند، مادر ناگهان می گوید دست نگهدارید، قبل از اینکه باز کنید می خواهم چیزی به شما بگویم، او می گوید دو شب قبل از شهادت فیروز او را در خواب دیدم که پیشت یک خاکریز با دشمن درگیر شده است .. دو بار از جای خود بلند شد و با تیربار به سمت دشمن شلیک کرد، در خواب دیدم که ناگهان یک تیر به پهلویش اصابت کرد و همانجا شهید شد، مادر اصرار داشت که باید جای اصابت گلوله را در بدن پسرش ببیند اما کار مقدور نبود و مدام به پهلوی راستش اشاره می کرد و می گفت من می دانم تنها یک تیر به او خورده است .. بعد از اینکه از این جلسه خارج شدیم خیلی جویای نحوه شهادت شهید فیروز حمیدی زاده از مسئولین مختلف شدم اما اطلاع دقیقی وجود نداشت، حتی دوستان نزدیکش هم چیزی از نحوه شهادت او خبر نداشتند تا اینکه یکی از آنها شماره همرزمش که دقیقا در همان حادثه مجروح شده بود و در تهران بستری بود را به من داد .. وقتی با او تماس گرفتم و نحوه شهادت را جویا شدم خشکم زد، مادر دقیقا درست می گفت، او گفت با دو خودروی نظامی در حال حرکت بوده اند که در کمین دشمن گرفتار می شوند، وقتی از خودرو پیاده می شوند و سنگر می گیرند، شهید توفیقیان بلند می شود با تیربار به سمت دشمن می گیرد وقتی دوباره برمی خیزد تا شلیک کند با تیر قناصه که به چشمش برخورد می کند به شهادت می رسد .. در همین خلال فیروز هم بلند می شود و با تیربار به سمت دشمن می گیرد و دوباره سنگر می گیرد، یک بار دیگر هم بلند می شود و با دشمن درگیر می شود، نوبت سوم که بر می خیزد او نیز با اصابت تیر قناصه به پهلوی راستش شدیدا مجروح می شود و به فیض شهادت نائل می آید .. یادآوری تاکید های مادر بر اینکه خواب دیده بود فرزندش از ناحیه پهلو همچون حضرت زهرا(سلام الله علیها) مجروح شده و شهید می شود بدنم را به لرزه در می آورد، گویا دوباره تاریخ تکرار شده است و دفاع مقدس دیگری این بار در دفاع از حریم اهل بیت رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) برپا شده است، با این تفاوت که مرزهایش به خارج از ایران اسلامی کشیده شده و سرسپردگان ولایت در جبهه مقاومت پیگیر تحقق آرمانهای بلند امام خمینی(قدس سره شریف) هستند، امامی که می فرمود "تا ظلم و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم".