گـاهے یاکریـمِ دلـم بـه صحنوسرای آقـای کریم پـر میزنـد
و سـرِ خوانِ حـسـن مُتِنَعِّم مـیشـود؛
سـفـرهای کـه جمع و طعامش ذرهای کـم نمیشود.
حـبّ او از بچگے در مـن نبوده است؛
آنقدر حـسـیـن حـسـیـن گفتیم تـا بزرگ شویم و بگوییم حـسـن؛
یـا شاید اشکهای بر حـسـین آبیارے حُـبّ حـسـن بود، ویا سینهزدنهایمان دَقُّالباب خانهٔ حـسـن؛
هـرچـه هست، حـس لطیف و احساس غریبے است،
میشود تـا صبح،
بـه یـاد حـسـن خندید و گریه کـرد . . .
«
آقای کریم»
#معین
#خوشرقصے
۱۶ رمضان، ۱۸ فروردین ۱۴۰۱