دسـتـانـمـ
مـحـروم از پـنـجـره فولـادت ،
زانـوانـم نـاتـوان از قـدم زدن در صـحـن و سرایت،
نگـاهـم در حسرت
جلوه مـاه در پسِ گـنـبـدت . . .
امـا هـنـوز هـم چـشـمـانـم را دارم،
قـلـب بیقرارم را دارم...
تـصـویـر مسیر منتهے بـه حرمت را
سـرمـهی چـشمـانـم میکنم و دلـم را راهے . . .
حـرف درون سیـنـه بسیار است و دوری مـانـع !
امـا میدانم کـه نـاگفته میشنویام
و نـانوشته میخوانیام...
ای
تجلّےگر عـشـق بتکان غـبـار غمم را
و در
آغـوش بگیر قـلـب آکـنـده از زشتیام را...
✍️
#شما_نوشتید ، شـخـصـاً لـذت بـردم ؛
واقعاً مـتـشـکـرم . . . ✨