ایـن روزها کــه نبرد { حـق } و { بـاطـل } بـه اوج خـود رسـیـده ، جـای خالے شما بیش از پیش حـس می‌شود ؛ دنـیـا چـه بداند چـه نداند «منتظر» توست . . . هرکس کــه برای اعتلـای { عدالت } دست بـه آسمان می‌برد و برای مـظـلـومـیـن دعا می‌کند ، و یـا مشت گره می‌کند و بـر سـر ظـالـم فریاد می‌زند ، در «حقیقت» برای آمدن تـو { قدم } برداشته . . . می‌خواهد شیعه باشد یا سنے ، مسلمان باشد یا نامسلمان ، اهـل کتاب باشد یـا نباشد ، دیـن داشته باشد یا نـه ؛ امروز هـر «انسانے» در هـر جای ایـن کُرهٔ خاکی ، کـه جـانش از ظـلم به لب آمده ، و بےتاب و تـشـنهٔ حق شده ، هَـل مِـن مُـعـیـن تـو را لبیك گفته ، «مضطر» شـده و چـشـم بـه راه است . . . آقـا جـان بـیـا ، یـک جـهـان مـنـتـظـر تـوسـت ، بـیـا . . . ! 🇵🇸