بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر مهدی فاطمه جگرم می‌سوزد؛ یاد اشک‌های شبانه‌ات برای خود می‌افتم؛ چقدر به جای من توبه کردی و عرق شرم ریختی... ادعایم گوش فلک را کر می‌کند؛ سربارم و دم از سرداری می‌زنم. ریزه‌خوار سفره‌ات هستم، «این نمک‌دانِ تو هم جنس عجیبی دارد هرچقدر می‌شکنم باز نمک می‌ریزد...» فرمودی غیر ما کسی را نداری و من اعتنا نکردم؛ خواستم بگویم پدرانه عاشقم هستی و دیدم کم لطفی است؛ احساس تو نسبت به ما نظیر ندارد، همانند خودت عاشقم هستی... بر روی قلبم نوشته‌اند مهدی و چه کریمانه سرمایه‌ام را به حراج گذاشتم... خیانت کردم، کاسه شکستم، ... سخت است... نمی‌توانم بگویم... من به صورت مهدی فاطمه... . اما حالا شرمنده‌ام، شرمنده‌ام که مدام شرمنده‌ام... من، همان فرزند ناخلفی که تنها امیدش لطف بی‌کران شماست؛ بِیَدِکَ الْخَیْر وَ أنتَ الْخَیْر أسْألُکَ الْخَیْر... به لطف‌تان جاری کنید تمام خیر را. «شرمنده» نیمه رجب ۱۴۴۴، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱