ماه بنی هاشم، خورشید سرجدا، بهشت بین ماه و خورشید است؛ شب جمعه هم که باشد ستاره‌ها می‌آیند، عطر گل‌های لاله می‌پیچد، از آدم تا نبی خاتم هستند، مادر آب روضه عطش می‌خواند و پدر خاک از تنِ عریانِ رهاشده . . . به گمانم عرش خود را به خاک انداخته و فرشِ زوار حسین است. و به روی عرش قدم می‌زنند عشاق ؛ و چه زیباتر از عرش است کنار تو بودن یا صاحب‌الزمان! اصلا عرش را به خاک پای تو میگو‌یند و مستی ما از همجواری توست . . . و من مدهوش از نفس کشیدن در هوایی که در آن بازدمیده‌ای. و باز من و شایدها . . . چشم چرخانده‌ام و گوش تیز کرده‌ام؛ شاید ببینمت و یا بشنوم صدایت را . اما اگر مرگم فرا رسید و یکدیگر را ندیدیم، فراموش نکن که من دیدار تو را بسیار آرزو کردم . . . جنة الأعلیٰ شبِ جمعهٔ بین‌الحرمین ، بهشت روی زمین . . .