✍️ ۱) علم آموزِ همین مکتب بود .. پرسیدمش: درست است که می‌فرمایند: هرگاه دلتنگ امامی می‌شوید، در فراقش اشک می‌ریزید، و آشفته می‌شوید، آن امام هم؛ دلتنگ شماست؟ پاسخ داد: خیر. قطعا غلط است ! بُهت زده چشم دوختم به خیالاتم ، که چه گمان میکردم و چه شد.. هر چه می‌گذشت باران چشم فراق‌دیده ام بیشتر میشد، غمم نیز اما او ادامه داد: ما که نمی‌دانیم، ما چیزی از عشق متوجه نمی‌شویم، چیزی از دلتنگی نمی‌دانیم. اما امام .. اما امام .. بازهم بهت زده چشم دوختم به خیالاتم. عاطفه و دلتنگی خود را با امام معصوم مقایسه می‌کردم؟ می‌شود تو دلتنگ شوی، اشک بریزی و امام، به خیال وصالی که در خاطرت پنداشته‌ای بنگرد، خودش تو را آماده نسازد؟ سنگ‌ریزه های مسیر پیش رویَت را با دستان خودش جمع نکند؟ هر طور فکر میکنم؛ نمی‌شود .. ___