امامِ حرم یا امام ؟ حکایتی از همراهی یک طلبه با برخی از ائمه جماعات یکی از کشور های عربی در تهران (قسمت سوم) در مسیر به سمت جماران بی تعارف و بی سانسور در مورد همه چیز با برادران عرب زبانمان گپ زدیم و بحث کردیم... اختلافات مرحوم منتظری با امام و رهبری... خانه نشینی برخی علما... وضعیت حجابِ تهران... اختلافات مرحوم هاشمی و رهبری... جریان شیرازی ها... جریان مقتدی صدر و ... . اولش خیلی با احتیاط حرف می زدند و گاهی وقتی یکی از آن ها صریحا در مورد سؤال می کرد، برخیشان او را ساکت می کردند... اما از اواسط بحث وقتی دیدند ما با صراحت و خیلی راحت و منطقی پاسخ می دهیم و تعصبِ بیجا نداریم؛ دیگر بی سانسور سؤال می کردند و پاسخ می شنیدند... (البته بی تعارف خدا خدا میکردم از خانواده خود امام و برخی نوه هایشان سؤال نکنند که حقیقتا برای خودم هم هنوز جواب درست و درمونی پیدا نکردم که الحمدلله سؤالی نکردند و البته خیلی از مرحوم آقا مصطفی هم چیزی نمی دانستند و بیشتر احمد آقا را می شناختند) در حین بحث، هر از گاهی یکی از همراهانِ هم وطن، آن ها را به دیدن خیابان ها و اتوبان ها تشویق می کرد... وقتی رسیدیم جماران، موقع پیاده شدن، بابت بحث ها تشکر می کردند، فکر کنم تا به حال این قدر صریح و راحت در مورد ایران( از صدر تا ذیلش) سؤال نکرده بودند. بار اول بود که می آمدم جماران. چند صلوات فرستادم که اینجا آبروی ما حفظ شود. رسیدیم درب جماران. بسته بود! گفتیم "یا خدا! چرا باید بسته باشه؟" که یک دفعه یک سربازی آمد و در را باز کرد و خیلی مؤدبانه با یک بازرسی ساده دوستان را عبور داد و وسایل ممنوعه را با احترام از ایشان گرفت. یک مقدار که آمدم جلوتر عکسِ بزرگ یکی از تازه گذشتگانِ انقلاب به دیوار بود! تحت عنوان "امیر بی گزند" سؤال کردیم چرا عکس ایشان اینجاست؟ گفتند همسر مرحوم امر فرموده است که این عکس باید اینجا باشد! به هر حال مشغول صحبت از جماران برای این دوستان خارجی شدیم... یکی دو نفر از مسئولین جماران هم ما را همراهی کردند... خیلی کار خوبی کردند... تو دلم گفتم "نه! مثل اینکه اینجا فرق داره" انصافا هم احساس می کردم امام هنوز آنجاست. شاید به این خاطر بود که بار اولم بود. ولی واقعا سادگی آن اتاقی که همیشه فقط تو تلوزیون دیده بودم مرا بهت زده کرده بود. دیدم دوستان عرب هم خشکشون زده بود... وقتی اتاق امام و آن مبل را دیدم و یاد برخی مسئولینِ بعد از امام افتادم فقط آه کشیدم! بعد از اینکه نماز را خواندیم، از مسئولین آنجا آمدند و گفتند در زیر زمین تصاویری از امام هست، بیائید و ببینید. خیلی خوشحال شدم. کنار هر عکس، توضیحی هم به سه زبان فارسی و عربی و انگلیسی نوشته بودند. فضای کوچکی بود اما خدا را هزاران بار شکر که بود! البته تو یکی دو تا قفسه، عکس ها و لوح تقدیر هایی از یادگارِ یادگارِ امام بود که هر چه فکر کردم ربطش را به عکس های امام نفهمیدم! به قول ما طلبه ها لا یتچسبک بود... بعد هم یک سری از کتاب های امام را به ما هدیه دادند. در کل نظرم خیلی برگشت و خدا را شکر کردم و یک فاتحه دیگر برای امام خواندم. آخرِ سفر به یکی از هم وطنان که مسئول اصلی آوردن چنین گروه هایی به ایران بود گفتم که حتما گروه ها را بعد از حرم، جماران بیاورید... نه به خاطر خیابان ها... بلکه به این خاطر که به امام ظلم نکنید و حقیقت امام را معرفی کنید. یاعلی 💎 @Moshfeghoun 💐