« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 و دوباره ادامه داد: - گفتن بچه بیاری درست می شه گفتم خوب باشه باردار شدی سر کار نمی رفتم همش می موندم خونه تا بلکه به بهونه های خرید سیسمونی و دکتر و کلی موضوع دیگه خونه نگهت دارم که نپیچونی بری باز پارتی الکل بخوری و بچه توی شکمت که بچه من بود مثل خودت بار بیاد روش تاثیر بزاره از دستم خسته می شدی می گفتی می خوای بری دکتر بری شمال با فامیلات که همش دروغ بود و هر بار یه گندی می زدی گفتن بچه به دنیا بیاد بچه به دنیا اومد خانوم پیدا نمی شد بخواد یه قطره شیر بده به بچه چرا چون هیکل ش خراب می شد به بهونه باسازی اندام از کله سحر تا 4 صبح پیدات نبود و توی پارتی ها عشق و حال می کردی درحالی که بچه من داشت از گرسنگی گریه می کرد و شیر خشک به زور بهش می دادم تا نمیره حداقل! بعدشم مادر که شدی احساس مسعولیت که نکردی هیچ منو با محمد سرگرم کردی تا به گند کاری هات برسی به خاطر محمد دو سال تحملت کردم تا بچه ام بی مادر بزرگ نشه کتک ش می زدی ازت می ترسید جاشو خیس می کرد دیگه بریده بودم و پرتت کردم از زندگیم بیرون و فهمیدم کسی که از اول کج بشه صاف بشو نیست این از خودت خوب! به من نگاه کرد و گفت: - و اما همسرم غزال!وقتی اومد نصف تو سن داشت گفتم هیچی حالیش نیست ببین از تو و امثال تو هزار برابر بیشتر می فهمه و درک می کنه طوری محمد من رو بزرگ می کنه که انگار خودش به دنیا ش اورده البته محمد من که نه محمد ما یعنی من و غزال!انچنان برای پسرم مادری می کنه که اصلا فکر نکنم محمد یادش بیاد تو به دنیا ش اوردی به جای اینکه به پارتی ها و مهمونی های چش درار مثل تو باشه به فکر خانواده اشه خانومه حیا داره می تونم سرمو بالا بگیرم با افتخار بگم غزال همسر منه!می تونم باهاش مهمونی برم می تونم به دانشجو هام معرفی ش کنم چون شخصیت داره ادب داره حجاب داره مهربونه اخلاق داره به فکر من و بچه امونه و انقدر خانومه که با اینکه تو می خواستی تحقیرش کنی اما باز الان چون من نه تنها نزاشتم تحقیرش کنی بلکه تحقیرت کردم بغض کرده چون غرور یه ادم شکسته!ببین یکم مثل غزال من خانوم باش فقط یکم. و قطع کرد گوشی رو پرت کرد جلوی ستایش و تهدید وار گفت: - این ارامش و بعد از چند سال که توی جهنم با خواهرت بودم به دست اوردم امسال تو بخوان یکم فقط یکم لطمه بهش وارد کنن درسی بهشون می دم که حتی وقتی خوابن جسم و روح شون مال خودشون نیست باز یادشون نره من باهاشون چیکار کردم و خوب می دونی من شایان خانزاده مثل خانومم اصلا دل رحم نیستم و اگر بخوام کاری کنم حتما می کنم اینو به خواهرت و کل ایل و تبار ت بگو و خوب توی گوش های خودتم فرو کن خوب؟