#داستان
ناقوس ها به صدا در می آیند
🔹✨قسمت چهل و چهارم✨🔹
کشیش ترجیح داد به جای جست و جو و اتلاف وقت از یکی از متصدیان فروش کمک بگیرد تا کتاب های مورد نظرش را پیدا کند. جوانی که پشت پیشخوان ایستاده بود، نظرش را جلب کرد. محاسنی بلند و سیاه داشت با چشمانی درشت و مژه هایی کشیده که او را به یاد رزمندگان حزبالله لبنان انداخت. به طرفش رفت. جوان با دیدن او تبسمی کرد و با رویی گشاده سلام داد. کشیش به او نزدیک شد و پرسید: ببخشید پسرم! می توانید مرا برای یافتن چند جلد کتاب راهنمایی کنید؟
جوان از پشت پیشخوان بیرون آمد. رو به روی کشیش ایستاد و گفت: بله، البته. بعد با دقت به صورت کشیش نگاه کرد و قبل از این که او حرفی بزند پرسید: شما عرب هستید؟
کشیش گفت: خیر، اصالتا روس هستم ، اما سال ها در لبنان زندگی کرده ام؛ بیش از پنجاه سال.
جوان لبخند زد و گفت: دیدم عربی را خوب حرف می زنید، اما به چهره تان نمی آمد عرب باشید؛ هر چند محاسنتان بلند است. چهره ای نورانی دارید... حالا بفرمایید چه کتابی می خواهید؟
کشیش گفت: کتاب خاصی نمی خواهم؛ من به دنبال کتاب هایی هستم که درباره ی علی باشد؛ امام علی. جوان گفت: ما این کتاب های بسیاری درباره ی امام علی داریم. بفرمایید نگاهی به آن ها بیندازید.
کشیش پشت سر او به راه افتاد. جوان جلوی قفسه ای ایستاد و گفت: کتاب های این قفسه، همه شان درباره ی امام علی است... گفتید کتاب خاصی نمی خواهید؟
کشیش سرش را به علامت تایید تکان داد. جوان گفت: اگر می خواهید درباره ی امام علی مطالعه کنید، خوب است اول از نهجالبلاغه شروع کنید... می خواهید آن را نشانتان بدهم؟
کشیش گفت: نه پسرم، نهجالبلاغه را دارم و خوانده ام.
جوان با انگشت کتاب هایی را نشان داد و گفت: این دوره ی چند جلدی شرح کاملی از زندگی امام است؛ به نام علی بن ابی طالب که از عبدالمقصود مصری است .
می خواهید ببینید؟
کشیش گفت: نیازی نیست؛ کتاب های عبدالفتاح عبدالمقصود را هم خوانده ام .
جوان با تعجب به کشیش نگاه کرد و گفت: لابد کتاب های جرج جرداق را هم مطالعه کرده اید؟
کشیش گفت: بله! جرج جرداق خودش آن کتاب ها را به من هدیه داد.
جوان پرسید: پس لابد شرح نهجالبلاغه ی ابن ابی الحدید را هم مطالعه فرموده اید ؟
کشیش گفت: نه! این کتاب را ندیده ام. جوان از داخل قفسه کتابی را برداشت به دست کشیش داد و گفت: البته این کتاب بیست جلدی است، قیمتش هم کمی گران است، اما توصیه می کنم شما که نهجالبلاغه را خوانده اید، شرح و تفسیرش را هم بخوانید.
کشیش صفحه ی فهرست را باز کرد. کتاب را به صورتش نزدیک کرد تا بدون عینک خطوط آن را بخواند.
جوان گفت: البته اگر شما می گفتید به چه موضوعی از زندگی امام علاقمند هستید، بهتر می توانستم کمکتان کنم. کشیش نخست پاسخی به او نداد اما پس از این که بخش هایی از فهرست را مطالعه کرد، کتاب را بست و گفت: من این کتاب را می خواهم ؛ همه ی جلدهایش را.
جوان گفت: بسیار خوب! درباره ی پیکارهای صفین و جمل هم کتاب هایی داریم؛ می خواهید ببینید؟
کشیش گفت: در آن باره چیزهایی خوانده ام. دلم می خواهد درباره ی رحلت علی و چگونگی آن کتابی بخوانم.
ادامه دارد...
@Nadebun