🔻اغواگری سیاسی و عقل جمعی 🖋آزاده محمودیان ۱. در علم ارتباطات، سیاست و تبلیغات دو سلاح‌ پرقدرت در ایجاد اغوای دسته‌جمعی به‌شمار می‌روند. نمونه‌های متعدد اغواگری عمومی، در تبلیغات تجاری و تبلیغات سیاسی به‌ویژه در انتخابات‌ها قابل مشاهده است. به باور بودریار اغواگریِ رسانه‌‌ای، راهبردی است که به امر واقعی پایان می‌دهد و آن را در امر نمادین و خیالی حل می‌کند. ذهن دستکاری‌شده به‌وسیلۀ عامل «اغوا» قدرت تشخیص درست از غلط و واقعی از توهمی را از دست می‌دهد؛ همچون کودکان، توان تمیز حداقلی از او زایل شده و به‌ ورطۀ نادانی می‌افتد. این راهبرد رسانه‌ای هولناک تا نفوذ به لایۀ کنشگری اجتماعی و مبدّل‌شدن «نادانی» به «عمل نابخردانه» دست از مخاطب خود نمی‌کشد. در چنین شرایطی برای مخاطب زخمی‌شده از شلیک اغوا، سازوکار ارتباطی مختل شده و پیام‌ها با هدف دستکاری روانی او صادر و دریافت می‌شود. در این حال ذهن، چنان درگیر اختلال اغوایی می‌گردد که در برابر بدیهی‌ترین حقایق دچار سفاهت شده، گذشتۀ هرچند روشن را فراموش کرده و دست به انواع توجیهات ناموجّه می‌زند؛ و در انتها به همان کنشِ از پیش طراحی‌شده تن در می‌دهد. ۲. از جمله ابزار این راهبرد، ایجاد هراس از فقدان‌های احتمالی است. فقدان‌هایی که چنان برجسته‌سازی می‌شوند که در ذهن مخاطب، از حالت احتمالی به یقین محض تبدیل می‌گردند. وقتی عملیات اغواگری به‌خوبی انجام شده باشد، مخاطب در پذیرش هراسِ تحمیل‌شده تردیدی نمی‌کند، دربارۀ منطق آن از خود سؤال نمی‌پرسد، به حافظۀ تاریخی‌اش مراجعه نمی‌کند و تنها می‌پذیرد که این هراس واقع خواهد شد. از ملزومات این ابزار، استفاده از چهره‌های آشناست. یعنی این هراس باید از جانب افرادی شناخته‌شده و بعضاً مورد وثوقِ اجتماعی، با افزوده‌هایی چون حس همدردی و خیرخواهی و سفسطه‌گری و ترکیب حقیقت و کذب ایجاد شده باشد. در این امتداد، هرچه دست رقیب در بازیادآوری حافظۀ تاریخی جامعه و ارائۀ شواهد میدانی، تهی‌تر باشد، هراس ایجاد شده در نقطه‌ای عمیق‌تر از ذهن مخاطب و محکم‌تر جای خواهد گرفت. ۳. انتخاباتی که گذشت شاید یکی از آشکارترین صحنه‌های جولان راهبرد اغواگری بود. اصلاح‌طلبان از تنها برگ‌برندۀ خود، یعنی ایجاد «هراس از رقیب» چنان هنرمندانه بهره گرفتند که «حداقل‌های تشخیصی» از ذهن قریب به هفده‌ میلیون نفر از جامعه زدوده شد. استفاده از چهره‌هایی آشنا در ایجاد حس همدلی و خیرخواهی برای تولید هراسِ حداکثری چنان کارگر افتاد که افکار عمومی به سوی فردی گرایش پیدا کرد که مکراراً در ایام رقابت اعتراف کرد که «نمی‌دانم» و «نمی‌توانم»؛ و بارها تأکید نمود که «دروغ نمی‌گویم»، یعنی به‌واقع نمی‌داند و نمی‌تواند. اینکه بیش از نیمی از رأی‌دهندگان، فردی را که به اعتراف خود «نا-دانا» و «نا-توانا» است را برگزیده‌اند، خبر از نفوذ راهبرد اغواگری بر «جامعه‌ای بیمار» دارد که تحت تأثیر چنین سلاح روانی-رسانه‌ای «قدرت تشخیص» خود را از دست داده‌اند و حتی به حافظۀ تاریخیِ سه سال گذشته نیز رجوعی ندارند. ۴. البته در این میان نباید از ناتوانی جبهۀ انقلاب در تصویر واقعیات تجربه شده غفلت کرد. اصلاح‌طلبان، دروغی که سه سال قبل به تلخی آزمون شد و حاصلی جز خسارت به معیشت جامعه و افت عزّت بین‌المللی ایران نداشت را وارونه کردند و برای بار دوم به مردم فروختند؛ اما جبهۀ انقلاب، حقیقتی که تنها قدم‌های کوتاهی تا به ثمر رسیدنِ نهایی داشت را نتوانستند برای مردم باورپذیر کنند. این امر اگرچه نشانه‌ای از ضعف جدی در ارتباط این جناح با افکار عمومی است، اما بیشتر از آن بیانگر جامعه‌ای با عقل جمعی «مسموم» از فضای مجازی رهاشده و «تنزّل‌یافته» از اغواگری اصلاح‌طلبان است که آشکارا واقعیت را در توهم ذوب کرده‌اند. اکنون با پایان یافتن رقابت، زمان کالبدشکافی پیکر رنجور جامعۀ بیمار است‌. پیش و بیش از هر گروهی جبهۀ انقلاب ضروری است که این بیماری را به درستی بشناسد و گرفتاری و کاستی‌های خود را در انتقال درست و جذّاب و دلنشین پیام رهبر انقلاب به جامعه واکاوی کند. اما آنچه این روزها از این جماعت مشاهده می‌شود اظهار امید به ادامۀ راه شهید رئیسی از فردی است که از تخریب این راه بعنوان «ابزار رأی‌آوری» بهره گرفته است! چشم بستن بر عوامل «زایل شدن» قدرت تمیز از جامعۀ هفده‌میلیونی، و فشردن معدود حنجره‌هایی است که این بیماری را فریاد می‌زنند. این خفه کردن‌ها بسیار یادآور دوران انزوای تحمیلی به امثال آوینی است که رفته‌رفته جامعه را از چنین طبیبانی محروم کرد. https://eitaa.com/Najvayeqalam_Mahmoudian