●- - - - - - -<🔗🤍>- - - - - - -●
#ناروین#پارتِسیصدوهفتادوهشت
با صدای باز شدن درب، صورتم را به سمت صدا چرخاندم و با دیدن سیاوش که از اتاق بیرون آمده بود، مات ماندم. ساناز حق داشت عاشق شود! واقعاً خوشتیپ بود!
پیراهنی سفید به تن داشت و روی آن جليقهی مشکی رنگ پوشیده بود، همراه آن کت و شلواری مشکی رنگ به تن داشت. از نظر تیپ واقعاً عالی بود اما از نظر اخلاق افتضاح.
- اشکال نداره بریم تو اتاق؟
سیاوش به حرف ساناز جوابی نداد و تنها با تکان دادن سرش جواب مثبت را داد. با دور شدنش سریع داخل اتاقش هجوم بردم و نگاهم را به اطراف اتاق دوختم.
با دیدن قاب عکسی که قبلا هم دیده بودم چند قدمی نزدیک شدم و با کنجکاوی گفتم:
- ساناز تو نمیدونی این عکس کیه؟
منتظر جواب از سمت ساناز شدم. مطمئنا اطلاعات ساناز خیلی بیشتر از این حرفا بود و قطعا از هویت این زن خبر داشت.
●- - - - - - -<🔗🤍>
کپی؟راضینیستم.