📖 غمش رهایی و خوشحالی‌اش گرفتاری هزار خوش‌دلی آکنده با خودآزاری درست می‌شنوی؛ عاشقانه می‌گویم بدان که شعر دروغ است و عشق، بیماری! سراغی از تو نگیرم، بگو چه‌کار کنم؟ که جان به لب شدم از قهر و آشتی، آری به دوست داشتنت افتخار خواهم کرد ولی کلافه‌ام از این جنون ادواری اگر دوباره سراغی گرفتم از تو، نباش مرا رها کن و خود را بزن به بیزاری دو روز بی‌خبرم از تو و نمی‌میرم چنین نبود گمانم به خویشتن‌داری! دلم به زندگی سخت و مرگ راحت بود مگر تو باز بگویی که دوستم داری... ‏ 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛