📖 دردِ فراق آمد و آشفته‌ حالی‌اش باید گلایه کم کنم از جای خالی‌اش صیاد من که بال و پرم را شکست و رفت دیگر چگونه پر بکشم در حوالی‌اش گفتم که در خیال منی، گفت: بی‌خیال آتش به جان من زده این بی‌خیالی‌اش گاهی به یک اشاره گِل‌آلود می‌شود یک برکه نیز با همه‌ی آن زلالی‌اش من آن کویر چشم به راهم که سالهاست دیگر کنار آمده با خشک‌سالی‌اش 🔸 ‌‌‌‌‌‌‌‎           ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾            🔹@NasimeAdab 🔹           ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ ‌