📖 دل، در گرو چند هنر داشتم؛ این شد ای بی سپران! من که سپر داشتم این شد رودی که به سد خورد، ز اندوه وَرَم کرد یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد خاکسترِ گردو بُن ِ پیری به چناری می‌گفت که: بسیار ثمر داشتم این شد با خاکِ سیه، جمجمه‌ی خالیِ جمشید می‌گفت: ز افلاک خبر داشتم این شد نِی گفت که: تلخ است جهان، گفتمش: این نیست نالید که: من بارِ شکر داشتم این شد 🔹 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾