📖 خویش را گُم کرده‌ام بعد از تو در آوارِ خویش! رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیارِ خویش شمعِ جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو «اشک می‌ریزد برای گرمی بازارِ خویش» آن‌چنان سرگرمِ رؤیای تو هستم، بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدارِ خویش چهره‌ای دارم که پنهان در نقابِ کهنه‌ای‌ست خیره در آیینه‌ام با حسرتِ دیدارِ خویش! باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوارِ خویش... 🔹

  

                     🔸🔷🔸


♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا
♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 

       🔹@NasimeAdab🔹

https://eitaa.com/NasimeAdab