🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 بخش سوم 🔵 رساندن علم و اندیشه به صحنه عمل ✅ یکی از کارهایی که در ما کم است این است چگونه باید آن چه می‌دانیم در صحنه جان و عمل ما بیاید. ما به این خیلی کم توجه می‌کنیم. مثلاً اینکه در فلسفه، هویت ما عین فقر به خداست، خیلی مهم است، اما چرا سر سفره جان ما نمی‌آید. باید سعی کنیم آنچه می‌خوانیم، سر سفره جان بیاوریم، ولی عملاً سر سفره ما نمی‌آید و باید سر سفره جان بیاوریم. 🔵 چند شیوه برای رساندن اندیشه به صحنه عمل ✅ ۱. توغل زیاد در آن اندیشه. خوب بخوانید و به عمق برسانید؛ خود همین انسان را درگیر می‌کند. اگر انسان تصویر درستی نداشته باشد، نمی‌تواند آن را سر صحنه جانش بیاورد. معنایش این است که با حقایق باید خوب کنار آمد. اما گاه با فروعات و لوازمی که می‌گویند، برایش روشن می‌شود که چگونه به صحنه عمل بیاید. ✅ ۲. تکرار پی‌درپی. گاه می‌دانیم و اعتقاد داریم، اما غفلت می‌کنیم. فکر، رسیدن است و ذکر رساندن آنچه می‌دانی به سر سفره جان. یک راهش این است: هر بار یاد بیاورید و بر سر سفره جان برسانید. مثلاً من وقتی امروز شنیدم، تا یک ساعت حس‌وحال دارم. خوب است که این را به یاد بیاوریم و تکرار کنیم. به یاد آوردن، خیلی اثر دارد. کسانی که بلدند، از آن خیلی استفاده‌ها می‌کنند. ✅ ۳. دانایی را به قلب گره زدن. همیشه به جانتان ارجاع دهید و فقط در حد فکر نگاه ندارید. همیشه آن باور قلبی را جلوی کار قرار دهید. یک بحثی درباره چگونگی قرآن خواندن گفتیم که جان ما باید جلوی ما باشد و با قرآن مواجه شود؛ در عین حال که تامل و تعمق می‌کنیم. خود همین یک نتیجه است و همانی که می‌داند آمده است سر سفره جان. مهم حضورِ در قلب است. نسبتی که مادر با فرزندش دارد، این ارتباط قلبی است؛ ارتباط وجودی است. وقتی می‌گوید: قربونت بِرَم، اینجا اول قلب درگیر است و با همۀ وجود به سراغش می‌رود و فکر بعد از آن است. گاه با صوت خوش چیزی را شنیدن، اثر دارد. ما گاه پیش از آن که فکری عمل کنیم، وجودی عمل می‌کنیم. این یک بحث واسعی دارد. ✅ ۴. راهی که عارفان بیشتر طی می‌کنند و به آن توجه می‌کنند ذکر ویژه با صورت‌های خیالی و حضور مع‌الله است که مواظبت می‌کنند و خیلی غلیظ می‌کنند تا در صحنه جان داشته باشند. مثلاً دستوراتی می‌دهند که این ذکر را بگو؛ این‌جور بگو؛ و این حال را داشته باش و همیشه آن را حفظ کن. 🔵 یکی از گره های کور ما ✅ یکی از گره‌های کور ما این است که ما خیلی، داشته و دارایی داریم، ولی این داشته‌ها و دارایی‌ها سر سفرۀ جان حاضر نیستند. این مشکل ما است. مثلاً قرآن می‌خوانیم و می‌دانیم، یا در فلسفه می‌خوانیم یا با فکر رسیدیم به اندیشه‌ای؛ اما این اندیشه سر سفره جان نیست. چاره کار این است که داشته‌ها را به شِبهِ دارایی و دارایی تبدیل کنیم. یعنی آن را بیاوریم سر سفره جان و از آن بهره بگیریم. بعضی از افراد را دیده‌ام که قرآن خوانده است: «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»(غافر۴۴) این را می‌خواند و سعی می‌کند که وقت خواندن حس بگیرد و دائم تکرار می‌کند، با همان شیوه‌هایی که گفته شد. ✅ اینکه بوعلی گفته است: «فرحان بالحق» این جایی است که انسان به مقام رضا رسیده است. بعضی از اینها به شکل القا است. به انسان القای معنوی شده است و به او گفته شده است که فلسفه این امر این است و او می‌یابد که چقدر این امر و فلسفه آن زیباست. یادآوری این صحنه و توجه به آن خیلی مؤثر است. بعضی اوقات برخی به شهود نرسیدند، ولی به او القا شده است که عالم همه‌اش حقانی است و همه‌اش بالحق است و همه‌اش هم حق در او جاری شده است، مثل آنچه بوعلی گفته است: «یری فیه الحق» این القاء است و از واردات الهیه ضعیفه است، ولی شهود نیست. او می‌فهمد و برایش حل است. ✅ هستند کسانی که اهل درس و بحث و مدرسه و قرآن به صورت خاص نیستند، ولی این مسائل برایشان حل شده است و آن هم به خاطر القائات خوش است. این القائات را باید احیا کرد ویادآور شد. نعمتی به شما داده شده است، دائماً آن را احیا کنید و سر سفرۀ جان بیاورید. کسی را دیده‌ام در حرم امام رضا علیه‌السلام یک حال خوشی به او دست داد. هربار می‌رود، همان جا می‌نشیند و آن حال را برای خودش یادآوری می‌کند و آن حال را احیا می‌کند. ✅ بنابراین، رساندنِ به جان یا فکری است یا القائی است یا شهودی. در همه اینها انسان همیشه با حق است و رضایت‌مندی دارد و لذا این‌گونه است: هشٌّ بَشٌّ بسّام. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸