۳ تا اینکه با پدرومادرم مطرح کردم ولی پدرم برخلاف تصوراتم من رو مقصر میدونست.گفت رفتار زن میتونه مرد رو پایبند خونه کنه لابد تو کم کاری میکنی این حرف پدرم باعث شد دلم بشکنه.من بخاطر او همه تلاشم رو کرده بودم خودم رو به سلمان نزدیک کنم مهرو علاقه ی اون رو در وجودم شعله ور کردم و حالا که وابسته و دلبسته ش شدم و به حضورش نیاز دارم و اون از مسوولیتها و تعهدش داره کوتاهی میکنه بابا من رو مقصر میدونست. دلم میخواست بابا مثل بقیه پدرها حمایتم کنه نه اینکه بابت اشتباه نکرده توبیخ بشم. چند ماه گذشت وقتی متوجه تغییرات بیشتری در سلمان شدم با مادرش در میون گذاشتم که او هم گفت اگه قرار بود من بال و پر پسرم باشم که براش زن نمیگرفتم. خسته تر از اونی بودم که باهاش کل کل کنم.