۳ چند بار به برادرم اعتراض کردیم که این چه وضعیه اونم گفت زنم رو همینجوری دوست دارم حتی با اینکه درآمدش بالا بود ماشین زیر پاش ماشین مدل پایین و ساده ای مثل پراید بود بعد از این که عروسی کردند اوضاع بدتر شد زندگیشون همین شکلی ساده و بی زرق و برق بود داداش من میگفت که از این وضعیت راضیه چند باری مامانم به داداشم گفت که عین غارنشین ها زندگی می کنی، اونم اهمیت نداد بعد از اینکه کلی بهش اعتراض کردیم و تیکه انداختیم که چرا با هیچ کدام از اقوام رفت و آمد نمی کنی بالاخره خانم تصمیم گرفت که خاله ما رو به خونه ش دعوت کنه مراسم زنانه بود و برادرم نیومد وقتی که رفتیم خونشون سفره پهن کرد از این بی آبرویی و خجالت فقط سرم را انداختم پایین نگاه کردم به مادرم و اون یکی خواهرم دیدم اونا هم اوضاع بهتر از من ندارن، زن داداشم فقط سه مدل غذا پخته بود و جلوی ما گذاشت خبری نه از دسر بود نه پیش غذا، مهمونی تموم شد و خاله م بعد از کلی تشکر از خونه داداشم رفت ❌کپی حرام ❌