🏳 جنگ مولا على علیه السلام در وادى يابس 🌄 على (عليه السلام) در جنگ با كفار وادى يابس ابتدا جنگ را شروع ننمود تا آنكه خورشيد طلوع كرد وقتى روز شد، على (عليه السلام) به پرچمداران پيامبر (صلى الله عليه و آله)، فرمود: 🏳 🏳
پرچمها را بلند كنيد وقتى پرچمها بلند شد و مشركان آن پرچمها را ديدند؛ شناختند، به همديگر گفتند، اين دشمن شماست كه شما در طلب او بوديد اينها محمد
(صلى الله عليه و آله) و اصحاب او هستند! 🧔🏽‍♀ غلامى از مشركان كه بدترين و كافرترين آنان بود. بيرون آمد و به اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله) چنين ندا داد: اى اصحاب ساحر دروغگو كدام يك از شما محمد (صلى الله عليه و آله) هستيد او بايد خود را به من نشان دهد. 🌹على (عليه السلام) به سوى او رفت و به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند، تو ساحر دروغگو هستى، محمد (صلى الله عليه و آله) حق را از جانب حق آورد. 🧔🏽‍♀ غلام گفت: تو كيستى؟! 🌹 فرمود: من على بن ابيطالب برادر زاده رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پسر عمو و همسر دختر او هستم! 🧔🏽‍♀ غلام گفت: آيا تو داراى چنين منزلت و مقامى در نزد محمد (صلى الله عليه و آله) هستى؟ 🌹 فرمود: آرى! 🧔🏽‍♀ غلام گفت: پس تو و محمد (صلى الله عليه و آله) بر يك دين واحد هستيد و برايم فرقى نمى كند كه تو را ببينم يا محمد (صلى الله عليه و آله) را. 🗡 آنگاه غلام به سوى على (عليه السلام) دويد در حالى كه رجزى به اين مضمون مى خواند: 👈🏽 اى على، تو شير درنده اى را ديدى كه در چنگال او احدى آرام نمى گيرد و شيرى از مردان خثعم را كه آئين محكمى را يارى مى كند. هر كه مرا ببيند، غلامى را ديده كه درندگان بر او رو آورند و او سالم نمى ماند. 🌹 مولا على (عليه السلام) نيز در پاسخش چنين فرمود: ✋🏻 «و تو آن شير هاشمى را مى بينى كه دلير و بى باك است من على هستم كه به خثعم نشان خواهم داد كه به هر حركت شمشيرم خون مى ريزد و هر زننده اى را مى كشم». ⚔ آنگاه هر يك بر اسب سوار شدند و شروع به جنگ با شمشير كردند. 🩸حضرت على (عليه السلام) تنها يك ضربه به او زد و او را كشت! 🌹 آنگاه على (عليه السلام) فرمود: آيا كسى با من مبارزه مى كند؟ 🧔🏽 برادر آن غلام مقتول آمد در حالى كه مى گفت: قسم به بتهاى بزرگ لات و عزى كه من به هنگام جنگ بسيار با حوصله هستم هر كس با من بجنگد انواع دردها را به او مى چشانم. 🌹 مولا على (عليه السلام) فرمود: 🔅بالله ربى اننى لا قسم 🔅قسم حق ليس فيه ما ثم 🔅انكم من شرنا لن تسلموا 🔅«يعنى، من به پروردگارم قسم مى خورم قسم حقى كه در اداى آن معصيتى نيست كه شما از حمله ما سالم نمى ماليد». 🔥 آنگاه هر دو سوار بر اسب خود شده به پيكار رو آوردند على (عليه السلام) ضربه اى زد و او را هم به آتش جهنم فرستاد. 🌹حضرت فرمود: آيا كسى هست كه با من مبارزه كند؟ 👳🏽‍♂ آنگاه حارث بن مكيده كه رئيس، آن قوم بود و با ۵۰۰ سوار برابر مى كرد آمد و گفت: ☝️🏽حتماً لات مرا يارى مى دهد و به هر شمشيرى حلقى را پاره مى كنم و به هر ضربه اى گردنى مى زنم! 🌹على (عليه السلام) فرمود: به خدا قسم شما را با شمشير برنده ام از محمد (صلى الله عليه و آله) دور مى كنم... 🔥آنگاه على (عليه السلام) با ضربه اى او را هم به آتش جهنم فرستاده و باز فرمود: 🌹آيا كسى با من مبارزه مى كند؟ 🧔🏽‍♂ پسر عموى حارث بن مكيده كه عمروبن فتاك نام داشت، آمد و گفت: من عمرو، و پدرم فتاك است. شمشير به دستم، و سر هر كس كه حرمتمان را هتك كند مى برم! 🔥 على (عليه السلام) ضمن جواب او را هم به جهنم واصل كرد. 🗡 على (عليه السلام) تمامى جنگجويان آنان را كشت و آنان را به اسارت برد و اموالشان را گرفت و اسيران آنها را نزد رسول خدا آورد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. تفسير فرات، ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ، ج ۲۱، ص ۸۴. 📗 ۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام، محمد رضا رمزى اوحدى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq