|°بانوےمحجبـه°|:
اسفند ماه سال۱۳۹۴ بود. یک روز از
سر کار به خانه بر میگشتم که از دور دیدم دم در ماشینی پارک شده است🚗
با خودم گفتم لابد میهمان آمده. خوب که نگاه کردم متوجه شدم ماشین خود من است! آنقدر آن را تمیز شسته بودند که اول خیال کردم ماشین همسایه است!🤯
وارد خانه که شدم با عباس تماس گرفتم و پرسیدم: «ماشین رو شما شستی؟» گفت: «کرایه که از ما نمیگیری، حداقل یه دستی به ماشینت بزنیم!»😁
به خاطر اینکه ماشین را برای ساعاتی به او داده بودم، دلش طاقت نیاورده بود و میخواست جبران کند☘
راوے:احمد دانشگر(عمو و پدرخانم شهید)
#هر_روز_با_یک_شهید🌼☘