📝
#بخوانید |
خاطرهنگاری اردوی زیارتی راهیان نور ۱۴۰۱
🔻 بچه ها تمام شد
عرض ادب و یادمان گردیمون رو با مقر شهید حسن باقری، جوان تکیدهای که حتی امید به زنده ماندنش هم نبود ولی شد اون آدمی که امام بعد از شهادتش فرمود سلام خدا بر آن شهید شب زندهدار
جوانی که مرزهای اطلاعات و عملیات را جا به جا کرد و آقا محسن رضایی میگه هنوز هم که هنوزه ما مثل حسن باقری نداریم.
🔻 پله ها رو رفتیم بالا (داریم به سمت خدا میریم دیگه) رسیدیم به مقتل شهدای فکه و کمیل و شباهتشون به ارباب تشنه لبشون.
از مقتل آمدیم بیرون تا پرچمدار باشیم مثل زینب که از مقتل سربلند بیرون آمد...
فرمود میروم شام را خراب کنم.
یاد آقا ابوتراب کنم.
در مسیر دستمون پر شد در یادمان هویزه از معنویت قرآن و نهجالبلاغه به برکت علم الهدی...
🔻 با دوبال قرآن و عترت به عملیات خیبر و سرزمین طلاییه رسیدیم.
جایی که بهمون ولایتمداری و ایستادن پای آرمانها رو یاد دادن به هر قیمتی ولو با بخشیدن جان...
اونجایی که پیر جماران یک جمله فرمود جزایر مجنون باید حفظ شود.
مجنونهای لیلی جماران خون دادند ولی جزایر رو حفظ کردند.
🔻 کوله بار معنویتمون به شلمچه رسید رفقا.
جایی که به رزمندگان اسلام آموخت در راه دفاع از دین و آرمان، حق نداریم ناامید بشیم و در اوج ناامیدی و شکست کربلای ۴، باید خالق کربلای ۵ باشیم...
🔻 و این مهمانی به سمت خدا، با معراج شهدا پایان یافت.
همان جایی که مادر شهید خبردار شد شهید گمنام آوردند، اومد معراج.
داشت بین این تابوت ها میگشت، نخ چادرش گیر کرد به یک تابوت.
گفت این بچه منه. گفتند مادر، این گمنامه. حرفش رو تکرار کرد.
این بچه منه...
با اصرار تابوت رو باز کردند، گریهاش بیشتر شد گفت بهتون که گفتم این بچه منه.
گفتن مادر از کجا میگی؟
گفت این پیراهنیه که خودم براش دوختم.
رفقا التماس شهدا کنید که نخ دل ما رو گره بزنن به امام حسین...
🔻 توی معراجی نشستیم که ابراهیم هادی نقل میکنه، تو عملیات یکی از رفقام جا موند،
با بدبختی و مشکل آوردمش عقب.
چند روز بعد پدر و مادر رفیقش رو تو مراسمش دید گفتند حاج ابراهیم، فلانی ازت ناراضیه...
گفت چرا مگه چه بدیای بهش کردم.
گفت تو عالم خواب بهم گفت تا وقتی تو صحرا بودم و گمنام بودم، هر شب مادر سادات به ما سر میزد...
آری، امام فرمود سلام بر آن پارههای بدنی که جز نسیم صحرا و مادرشان زهرا، زائری ندارند...
🔻 اومدید به دیدار کسانی که هر شب حضرت زهرا اومده بالا سرشون....
یازهرا وای مادر.
بمیرم برات که حواست به همه هست ولی کسی حواسش به تو نبود...
چهل شب با پهلوی شکسته رفتی در خونه تک تک مردم نامرد مدینه رو زدی ولی کسی همراهیات نکرد.
نه تنها همراهیات نکرد آتیش هم آوردن. هجوم هم اوردن. لگد هم زدن.
صدا زد یا فضه خذینی. قد قتل ما فی احشامی...
📌 سرباز وظیفه، علی اکبر یزدیان
#راهیان_نور_۱۴۰۲
#بسیجدانشجوییدانشگاهقم
🌐
@QomBasij