ای که به هنگام درد راحت جانی مرا💐
وِی که به تلخی فقر گنج روانی مرا💐
آنچه نبرده ست وهم عقل ندیدهست و فهم
از تو به جانم رسید قبله از آنی مرا💐
از کرمت من به ناز مینگرم در بقا
کی بفریبد شها دولت فانی مرا؟💐
نَغمَت آنکس که او مژدهی تو آورد
گر چه به خوابی بود به ز اَغانی مرا💐
در رکعات نماز هست خیال تو شه!
واجب و لازم چنانک سَبع مَثانی مرا💐
در گنه کافران رحم و شفاعت تو راست
مهتری و سروری! سنگدلانی مرا💐
گر کرم لایزال عرضه کند مُلکها
پیش نهد جملهای کنز نهانی مرا💐
سجده کنم من ز جان روی نهم من به خاک
گویم از اینها همه عشق فلانی مرا💐
عمر ابد پیش من هست زمان وصال
زانک نگنجد در او هیچ زمانی مرا💐
عمر، اَوانیست و وصل، شربت صافی در آن
بی تو چه کار آید م رنج اَوانی مرا💐
بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این
در هوسش خود نماند هیچ امانی مرا💐
از مدد لطف او ایمن گشتم از آنک
گوید سلطان غیب: «لَستَ تَرانی» مرا💐
گوهر معنی اوست پر شده جان و دلم
اوست اگر گفت نیست ثالث و ثانی مرا💐
رفت وصالش به روح جسم نکرد التفات
گر چه مجرد ز تن گشت عیانی مرا💐
پیر شدم از غمش لیک چو تبریز را
نام بری بازگشت جمله جوانی مرا💐