🔸ادامه 👇
7⃣ وقتى امير المؤمنين، فاطمه عليها السّلام را به خانه برد، «رسول خدا چهل روز صبح به درب خانه زهرا عليها السّلام مى رفت، در مىزد، و مى گفت: السّلام عليكم يا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة! وقت نماز، است خداوند شما را رحمت كند: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.
سپس درب را محكمتر مى زد و مى گفت: انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم».
📚تفسیر فرات کوفی ج 1 ص 339
8⃣سلمان براى فراهم كردن توشه براى شكارچى، به خانه فاطمه عليها السّلام آمد. «درب زد. فاطمه از پشت درب جواب داد ...». تا اينكه مى گويد: «پيغمبر بپاخاست و به حجره فاطمه آمد. در زد هرگاه پيغمبر در مى زد، فقط فاطمه در را برايش باز مى كرد. چون فاطمه در را باز كرد، ...»
📚مقتل خوارزمى، ج 1، ص 74؛ بحار الانوار، ج 43، ص 72.
9⃣در حديث يهوديانى كه به مدينه آمدند، ديدند كه پيامبر وفات كرده است به سراغ ابو بكر رفتند اما آنچه مى خواستند نزد او نيافتند. پس به منزل فاطمه عليها السّلام آمدند و در زدند.
📚بحار الانوار، ج 41، ص 270؛ فضائل ابن شاذان، ص 130
🔟در حديث ديگر ؛ «پس پيغمبر برجست تا به حجره فاطمه آمد. در زد. هرگاه پيغمبر در مى زد، كسى جز فاطمه در را باز نمى كرد. چون در را بازكرد، پيغمبر به زردى صورتش نگاه كرد».
📚عوالم العلوم ج 11 ص 169
❕چنان که اشاره کردیم ، همین درب خانه شکسته و آتش گرفته شد و فاطمه صدیقه سلام الله علیها مجروح گشت ؛
1⃣مفضّل حديثى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه از امام حجّت- عجل اللّه تعالى فرجه الشريف- و رجعت برخى مردگان سخن مى گويد. از جمله در اين روايت آمده ؛
«زدن سلمان فارسى، آتش زدن در خانه امير المؤمنين، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام بر رويشان و تازيانه زدن به دستان صديقه كبرى فاطمه عليها السّلام و شكم او و سقط محسن ... و جمع هيزم، انباشت آن كنار در براى آتش زدن خانه امير المؤمنين، فاطمه، حسن، حسين و زينب، ام كلثوم، فضّه، آتش زدن در، و خروج فاطمه و خطاب او به آنان از پشت در، و سخن او گفت: واى بر تو عمر! اين چه جسارتى است كه به خدا و رسول مى كنى؟ مى خواهى نسل رسول خدا را از دنيا قطع كنى و از بين ببرى، و نور خدا را خاموش كنى ... عمر گفت: خودت انتخاب كن يا بيرون آمدن على براى بيعت با ابو بكر را و يا آتش زدن همه شما؟!». «قنفذ دستش را وارد خانه كرد تا درب را باز كند و عمر با تازيانه چنان به بازوى زهرا عليها السّلام زد كه همچون بازوبند روى بازويش حلقه زد و لگدى به در كوبيد كه به شكم فاطمه عليها السّلام خورد در حالى محسن را شش ماهه در شكم داشت، و سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ، خالد بن وليد، سيلى زدن به زهرا عليها السّلام چنان كه گوشواره اش شكست، فاطمه عليها السّلام بلند بلند مى گريست، مى گفت: پدر! وا رسول اللّه! دخترت فاطمه را تكذيب مى كنند، او را مىزنند و فرزندش را در شكمش مى كشند»... در اثر لگدى كه به شكم او زدند و راندن در، درد زايمان گرفت و محسن را سقط كرد. »
📚بحار الانوار ج 53 ص 14
2⃣ سليم بن قيس اين قضيه را از سلمان و عبد اللّه بن عباس روايت مى كند كه گفتند ؛
«پس از بيعت با ابو بكر، بارها به دنبال على فرستادند اما على حاضر نشد نزدشان بيايد. عمر غضبناك برجست و خالد بن وليد، و قنفذ را صدا زد و دستور داد كه هيزم و آتش بياورند. سپس راه افتاد تا به در خانه على رسيد. فاطمه عليها السّلام پشت در نشسته بود. پس از وفات رسول خدا سرش را مى بست و جسمش نحيف و لاغر شده بود. عمر در زد، سپس ندا داد: پسر ابى طالب! در را باز كن. فاطمه گفت: عمر! تو را با ما چه كار، ما را به حال خودمان رها نمى كنى؟! گفت: در را باز كن و الّا خانه را به رويتان آتش مى زنيم. فاطمه گفت: عمر! از خداوند عزّ و جل پروا ندارى، در خانه ام بر من وارد مى شوى و بر من هجوم مى آورى؟! عمر حاضر نشد برگردد. آتش خواست و در را آتش زد. در سوخت. پس عمر آن را به داخل راند. فاطمه به سوى او آمد و فرياد كشيد: پدر! يا رسول اللّه ، او شمشير خود را همان طور كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلوى فاطمه عليها السّلام زد، وقتى ناله آن بانو بلند شد با تازيانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت كه صيحه اى زد و پدر خود رسول خدا را به فرياد طلبيد. »
📚کتاب سلیم ج 2 ص 250
3⃣ فاطمه عليها السّلام آنها را ديد، در را به رويشان بست. او شك نداشت كه بدون اجازه اش كسى وارد نخواهد شد. عمر لگدى به در زد و آن را كه از شاخه خرما بود، شكست. سپس وارد خانه شدند و على را ريسمان به گردن بيرون بردند».
📚بحار الانوار، ج 28، ص 227؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 47؛ الاختصاص، ص 185- 186؛ تفسير البرهان، ج 2، ص 93.
🔸ادامه 👇