🔸ادامه 👇 ❕وهابی در پایان ، مدعی شده است که علی ع با فریب و نیرنگ ، عمر بن عبدود را کشته است و این فضیلتی برای علی ع نیست ، در حالی که خودشان از علی ع نقل می کنند که ایشان به نقل از پیامبر می فرمود ؛ « نبرد نیرنگ است » ، در روایت مذکور چنین آمده است ؛ «آن‏گاه كه از پيامبر خدا سخنى براى شما نقل مى‏ كنم، به خدا سوگند، اگر از آسمان فرو افتم، برايم دوست ‏داشتنى‏ تر است از اين‏كه بر او دروغ ببندم؛ و [نيز] آن‏گاه كه ميان خود و شما سخن مى‏ گويم: «به درستى كه جنگ، نيرنگ است» « الإمام عليّ عليه السلام: إذا حَدَّثتُكُم عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَديثا، فَوَاللّهِ لَأَن أخِرَّ مِنَ السَّماءِ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أكذِبَ عَلَيهِ. وإذا حَدَّثتُكُم فيما بَيني وبَينَكُم، فَإِنَّ الحَربَ خُدعَة » 📚صحيح البخاري: ج 6 ص 2539 ح 6531 و ج 3 ص 1322 ح 3415، صحيح مسلم: ج 2 ص 746 ح 1066، سنن أبي داوود: ج 4 ص 244 ح 4767، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 177 ❕بر همین اساس ، عدى بن حاتم می گوید ؛ « به درستى كه اميرمؤمنان، هنگامى كه در صفّين با معاويه رو در رو شد، صدايش را بلند مى‏ کرد تا يارانش بشنوند ومى ‏فرمود: «به خدا سوگند، معاويه و يارانش را خواهم كُشت!». آن‏گاه در آخر سخن، صدايش را آهسته مى‏ كرد و مى ‏گفت: «إن شاء اللّه!». من نزديك ايشان بودم و گفتم: اى اميرمؤمنان! به درستى كه سوگند ياد كردى بر آنچه انجام مى‏ دهى. آن‏گاه «ان شاء اللّه» گفتى. مقصودت از اين، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نيرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغگو نيستم. خواستم تا يارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستى نكنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پيدا كنند. پس در آينده، داناترين آنان، از اين سخنْ سود بَرَد. إن شاء اللّه!». « إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ يَومَ التقَى هُوَ ومُعاوِيَةُ بِصِفّينَ ورَفَع بِها صَوتَه لِيُسمِعَ أصحابَهُ: وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ، ثُمَّ يَقولُ في آخِرِ قَولِهِ: إن شاءَ اللّهُ يَخفِضُ بِها صَوتَهُ. وكُنتُ قَريبا مِنهُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ إنَّكَ حَلَفتَ عَلى ما فَعَلتَ، ثُمَّ استَثنَيتَ، فَما أرَدتَ بِذلِكَ؟! فَقالَ لي: إنَّ الحَربَ خُدعَةٌ، و أنَا عِندَ المُؤمِنينَ غَيرُ كَذوبٍ، فَأَرَدتُ أن احَرِّض أصحابي عَلَيهِم؛ كَيلا يَفشَلوا، وكَي يَطمَعوا فيهِم، فَأَفقَهُهُم يَنتَفِعُ بِها بَعدَ اليَومِ إن شاءَ اللّه‏ » 📚الكافي: ج 7 ص 460 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 6 ص 163 ح 299 ❕و بر همین اساس ، در نبرد علی ع با عمرو ، چنین آمده است ؛ « اميرمؤمنان ‏فرمود: « [خواسته‏] سوم، آن است كه فرود آيى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره ‏اى و من پياده». آن‏گاه از اسبش پايين پريد و آن را پى كرد وگفت: اين، خصلتى است كه گمان نمى ‏كردم يكى از عرب‏ها مرا بدان وادار نمايد. آن‏گاه [كارزار را] شروع كرد و با شمشير بر سرِ على عليه السلام زد. اميرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشير] سپر را بُريد و بر سرش نشست. ❕على عليه السلام بدو فرمود: «اى عمرو! آيا همين كه من با تو كارزار مى‏ كنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نيست براى مبارزه با من، از ياورْ كمك گرفتى؟». عمرو به پشت سرش نگاه كرد. اميرمؤمنان، به سرعت ضربه‏ اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع كرد. گَرد و غبارى از ميان آنان بلند شد. منافقان گفتند: على بن ابى طالب، كشته شد. سپس گَرد و غبار خوابيد و نگاه كردند. در اين هنگام، امير مؤمنان را بر روى سينه عمرو ديدند كه ريش او را گرفته و مى‏ خواهد سر او را از تن جدا كند. سپس سرش را بُريد و آن را گرفت و به سوى پيامبر خدا آمد، در حالى كه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشيرش خون مى ‏چكيد، و در حالى كه سرِ عمرو در دستش بود، چنين رجز مى‏ خواند: «من، على و پسر عبدالمطّلبم‏ مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است». آن‏گاه پيامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نيرنگ كردى؟». گفت: بلى اى پيامبر خدا! جنگ، نيرنگ است. » 🔸ادامه 👇