💠ادامه 👇 👌در همان زمان كه فرياد مردم از مظالم عثمان برخاسته بود گروهى خدمت امام عليه السّلام آمدند و براى پايان دادن به وضع موجود از طريق مسالمت آميز از آن حضرت خواستند كه در جايگاه نماينده و سفير مردم با عثمان سخن بگويد و اتمام حجّت كند. امام عليه السّلام سخنان مزبور را ايراد كرد و آن چه براى انصراف عثمان و اطرافيان او از ظلم و ستم بر مردم لازم بود به او فرمود. ❗️سخنان امام عليه السّلام در اين خطبه كاملا موافق فصاحت و بلاغت و با استفاده از نكات دقيق روان شناسى ايراد شده است تا شايد طرف مقابل بر سر عقل آيد و خطرى كه در كمين اوست و جهان اسلام را نيز با سختى‏ها مواجه مى‏كند، دريابد. 👌امام عليه السّلام نخست از علم و آگاهى عثمان به احكام اسلامى در مورد رعايت حقوق مردم و ترك ظلم و ستم سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «مردم، به سراغ من آمده‏اند و مرا ميان خود و تو سفير قرار داده‏اند. به خدا! نمى‏دانم چه چيز را براى تو بگويم؟ من مطلبى را كه تو از آن بى‏اطلاع باشى (در مورد حقوق مردم) سراغ ندارم، و نمى‏توانم تو را به امرى راهنمايى كنم كه از آن آگاه نيستى؟ (چرا كه) آن چه را كه ما (در اين زمينه) مى‏دانيم، مى‏دانى و ما به چيزى سبقت نگرفته‏ايم كه تو را از آن آگاه سازيم و مطلبى پنهانى نزد ما نيست كه به تو ابلاغ كنيم» 👌روشن است كه منظور امام عليه السّلام از اين تعبيرات اين نيست كه عثمان در علم و دانش و آگاهى به پايه امام مى‏رسيد؛ بلكه منظور اين است در مورد حوادثى كه روى داده و زشتى ظلم و ستم و لزوم رعايت حقوق مردم عثمان آن چه لازم است، مى‏دانست؛ نه تنها عثمان بلكه افراد عادى نيز از احكام باخبر بودند. اين مسأله از بديهيات بود و به گفته ابن ابى الحديد، كودكان- تا چه رسد به عاقلان بزرگسالان- صحيح و خطا را در آن‏ مى‏دانستند. 📚شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ٩ ص ٢٦٣ 👌 بنابر اين، اگر كسانى تصوّر كرده‏اند جمله‏هاى ياد شده دليل بر اين است كه عثمان از نظر علم و آگاهى در رتبه على عليه السّلام بود سخت در اشتباهند. على عليه السّلام به فرموده پيامبر اكرم «باب علم مدينة النّبى» بود. على عليه السّلام كسى بود كه طبق روايات اسلامى «علم الكتاب» به طور كامل نزد او بود و عملا پناهگاهى علمى امّت، در همه مشكلات بود. ❗️بعضى از خلفا از خدا مى‏خواستند كه اگر مشكلى پيش آيد على عليه السّلام مشكل گشاى آنان باشد و على عليه السّلام مشكل گشاى آن حاضر نباشد زنده نمانند (اللّهمّ لا تبقني لمعضلة ليس لها ابن ابي طالب). 📚الغدیر ج ٦ ص ٩٣ 👌سپس در ادامه اين سخن، امام به سوابق عثمان در اسلام اشاره كرده مى‏فرمايد: «آن چه را ما (در عصر پيامبر ) ديده‏ايم تو نيز ديده‏اى و آن چه را ما شنيده‏ايم همانند ما شنيده‏اى و همان‏گونه كه ما با پيامبر همنشين بوديم تو نيز همنشين بوده‏اى» 👌اشاره به اين كه تو سال‏ها با پيامبر بودى و حقايق اسلام و احكام آن را از آن بزرگوار شنيده‏اى؛ بنابر اين هرگز نبايد مسائلى به اين روشنى در باب حقّ الناس و حقّ بيت المال و عدالت اجتماعى بر تو مخفى بماند. ❗️آن گاه از طريق سوّمى براى تأثير گذاردن بر افكار عثمان وارد مى‏شود و او را با ابوبكر و عمر مقايسه مى‏كند، چرا كه آن‏ها هرگز كارهايى را كه عثمان كرد، انجام ندادند؛ هر چند اشتباهات ديگرى داشتند؛ مى‏فرمايد: « (علاوه بر اين) فرزند ابى قحافه (ابوبكر) و پسر خطّاب (عمر) در انجام دادن اعمال نيك از تو سزاوارتر نبودند؛ چرا كه تو به رسول خدا از نظر پيوند خويشاوندى از آن دو نزديك‏ترى تو به افتخار دامادى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نائل شدى‏ که آن‏ها نشدند» 👌در اين جا امام عليه السّلام براى نفوذ در فكر عثمان از وسايل مختلف استفاده مى‏كند تا او را براى پذيرش حق آماده سازد. امام عليه السّلام تمام نكات روان شناسى و آيين بلاغت را در اين خطبه در برابر مخاطبش به كار برده است؛ ولى افسوس خليفه سوّم چنان در گرداب حكومت فاسد فرو رفته بود كه با اين بيانات وافى و شافى نيز نتوانست خود را رهايى بخشد. 💠ادامه 👇